Truth or courage
_گفت : جرأت یا حقیقت؟ +گفتم : مگه فرقی هم داره؟ _گفت : نه +گفتم : حقیقت؟ _گفت : دوسم داری؟ +گفتم : میشه جرأت رو انتخاب کنم؟ _گفت: باشه، جرأت! توو چشام زل بزن... "Cover by :IWontBeThe One
_گفت : جرأت یا حقیقت؟ +گفتم : مگه فرقی هم داره؟ _گفت : نه +گفتم : حقیقت؟ _گفت : دوسم داری؟ +گفتم : میشه جرأت رو انتخاب کنم؟ _گفت: باشه، جرأت! توو چشام زل بزن... "Cover by :IWontBeThe One
[completed] او به دور من میچرخد و تو به دور او... او عاشق من است و تو عاشق او چرا نمیشود فقط تو باشی بدون او؟
پادشاهی انگلستان... رویایی کثیف و دست نیافتنی در جنجال و هیاهوی دوبرادر... "تو قطعا یک الهه ای لویی" "تو زیبایی" "تو شاهزاده ای...!"
Highest ranking : #1 in fanfiction +بیا نور ها رو روشن کن اینجا خیلی تاریکه -نترس بپر +تاریکه -نترس نورت میشم بپر +بپرم اونجایی تا منو بگیری? -درست همینجام همیشه
دوکِ دیوانه.. این تمام چیزیه که هری، درباره ی دستِ پادشاه میدونه، اما لویی تاملینسون یک راز بزرگ داره.. دوک اسیر یک نفرینه... نفرینی که سالهاست بر خاندان تاملینسون سایه انداخته... نفرینِ ماهِ کامل.. و گرگ اسیرِ دستِ آهو... اسارت شکارچی در چشم های شکار... آن زمان گرگ دندان هایش ریخته بود، ماه اخمو و ناراضی در دل آسمانِ...
(On going..) "این یک انتقام دو طرفه بود لاو." _ما بکشیمشون یا اونا میکشنمون؟ +نظری در مورد اصلاحشون داری؟ _اصلاح؟تنها راه اصلاحشون کشتنشونه. حالا نقشه چیه رئیس؟ میتونست همه چیز درست پیش بره ولی اون یه کار اشتباه کرد.همه ی ما کار های اشتباه زیادی میکنیم.ولی اون اولی؟اون اولی آغازشونه. شاید اگه اسمشو شیطنت بزاریم بهتر ب...
Meet Liam, a sweet and very kind lad, have a counter with Zayn, leader of the bad boys of the school, and Zayn is never letting him go. Never encounter with a possessive Bad Boy
_زین به نفعته تسلیم شی وگرنه شلیک میکنم ... +تو این کارو نمیکنی لیام.... ما تفنگارو به سمت هم نشونه گرفتيم اره ما قلبامون براي هم ميتپيد ولي تفنگارو به سمت هم نشونه گرفتيم صدای شلیک بلند شد سکوت همه جارو فرا گرفت ... خون ريخت رو زمين... لبخند زدم ...و زیر لب گفتم : "تفنگ من تيري توش نبود من همیشه عاشق تو بودم لیام...
-منو سرزنش نکن من فقط یه وسیله بودم +تو تمام مدت بازیم دادی -متاسفانه من مجبور بودم خب این فف زیام ولی لری هم داره و مافیاییه تاپ: شیرینگ ( هم زین تاپ هم لیام) لری هم شیرینگ
[Z.M...L.S] °°°°°°°°°°°° Mechta "لحظه ای ساکن تحمل ها... حقیقت ها... آرامش ها... و رویا ها در همان یک لحظه بود لحظه ای به بزرگی یک قطره و به کوچیکی یک دریا و خواسته من فقط یک چیز بود رویای..." Cover by nahidix
𓅓"SILHOUETTE" [◇Completed◇] دختری که در سایه نمایان شد... *برگشت به هاگوارتز* حتی یک انسان بیشتر میتونه دنیا رو تغییر بده، حالا دنیای جادوییه هری پاتر دستخوش تغییرات خیلی زیاد و جذابی شده. سایان ریورا آندرسون نوهی بزرگترین جادوگر دوران به دنیای جادو پا میذاره و ... #6 Potterhead #24 Harrypotter #1 Hogwarts #1 Jo...
غم زیباست. تو غم شدهای و درد میدهی و زخم میزنی، و من به پرستش این زیبایی در وجودت درآمدهام. تو جان من شدهای، مخدر ناآرامیهایم، لبخندِ اشکهایم و نمک روی زخمهایم. بگذار آسوده به دوست داشتنت ادامه دهم که من این حل شدن آهسته در تو را میستایم. ایده:1399/02/11 شروع:1399/02/22 love story of Zouis Malikson💙💛 writers...
Lucifer was born to be Satan's Fallen Angel. He knew that. Which was why he put up with the daily torment. It was why he didn't just end it all. He had a purpose, unlike the people who tried to make him miserable. Will Satan fall in love with his little angel? (This is a boyxboy book so...)
Called "The Black Pope" by many of his followers, Anton LaVey began the road to High Priesthood of the Church of Satan when he was only 16 years old and an organ player in a carnival: "On Saturday night I would see men lusting after half-naked girls dancing at the carnival, and on Sunday morning when I was playing...
-"I decided you are mine." "What the hell does that mean!" -"You did not find us, we found you." My name is Hailey Olsen and I live in San Francisco. I am 29 years old and I've been living here all my life. I used to work for Carlton Drake, but I just didn't like him. He seemed... not what I imagined him to be. I was...
همیشه تویی ، دلیل تمام حس هایی که در من ایجاد میشه تویی تو دلیل لبخند من و خیلی جا ها باعث درد منی و دردی که خودش گاهی وقتا مرحمه درداست ولی این توی جدید با کسی که من قبلا میشناختم خیلی فرق داره. اشک هام خشک هستن و من دوباره به تاریکی برخواهم گشت چون عشق تنها برای من و تو کافی نیست .. خب سلام این اولین فن فیک منه خو...
روزی خواهد رسید که برای داشتنم مجبور به اجباری. روزی خواهد رسید که برای بوسیدنم اشک خواهی ریخت، اما تا رسیدن به آن روز، خوب نگاهم کن، من تکرار نمیشوم.
اونا انسان های متفاوتی بودن که فکر های یکسانی ذهنشون رو پر کرده بود... انتقام... تاج و تخت... زنده موندن... درون قلب هاشون آشوبی به پا شده بود که ذرهای به جنگ بین کشورهاشون نمیرسید... عشق... وابستگی... مرگ... و در نهایت باز هم انتقام. روزها نقشه میریختن و شب ها، موریانههای درون مغزشون خواب رو از اونا میگرفت. اونا...