HIS BOY | YEONGYU
: حتی اگه عاشقشم نباشم بازم اون فقط متعلق به منه.
اینکه دوستت دارم رو به یاد بیار. میشه؟! یونجون ، هرروز برای معشوقه اش نامه مینویسه. معشوقه ای که خاطرات مبهمی ازش به خاطر داره . فکر میکنه اگه خاطراتش رو به یاد بیاره،حالش بهتره میشه. اما روزی که به یاد میاره چه اتفاقی برای 'بومگیو' افتاده ، ارزو میکنه کاش هیچوقت اون حرفهارو بهش نمیزد. -این فیکشن پارت های کوتاهی...
( تا وقتی کامل ننویسمش آپ نمیکنم پس فعلا شروعش نکنین عزیزای دلم ) از پشتِ دید تار چشم هاش به پسری چشم دوخت که بدن بی حالش رو بغل گرفته بود و هرلحظه بیشتر صورتش از درد توی هم جمع میشد! نور مهتاب که تا اون لحظه اثری ازش نبود حالا داشت گونه های خیسش رو واضح و روشن تر میکرد اون پسر... همون پسر بی احساسی بود که بومگیو میشن...
چوی یونجون مسئول پرونده ای شده که برای ثابت کردن خودش به پدرش باید اونو به بهترین نحو انجام بده، اما چی میشه اگه نخ اون پرونده یه سرش از دیوارای اداره پلیس بگذره و به شرکت یوری برسه که چوی بومگیو رئیسشه و یه سر نخ به قلب خود چوی یونجون وصل شه؟ _______________________________ -کامل شده- -رتبه اول بین فیکشن های یونگیو-