All I Want || HopeMin
جیمین به رودخانه هان که زیر نور خورشید میدرخشید خیره شد. هوسوک عاشق این منظره بود. بیشتر وقتها که میومد توی این اتاق، هوسوک رو پشت پنجره میدید. جیمین بهش یه لیوان چای سبز میداد و بعد خودش با کمک هوسوک لب پنجره مینشست. بهم لبخند میزدن، نسیم صورت دو نفرشون رو نوازش میکرد و خورشید هردوشون رو از همیشه درخشان تر نشون میدا...