Lost (Hannigram)
[کامل شده] "میدونی... ویلیام احمقترین آدمیه که دیدم. تو بهش آسیب زدی. دوباره، و دوباره، و دوباره." با هر کلمهای که میگفت صداش بلندتر میشد. همزمان با کلمهی آخر، محکمترین مشتش رو به صورت مرد کوبید. اونقدری که استخوانهای انگشتهاش احساس درد و سوزش کردن. نگاه کوتاهی به پشت دستش که به خون هانیبال آغشته شده بود اندا...