Another World (Destiel one shot)
داستان دستیلی کوتاه... تراوشات مغزم از قسمتی که میتونست شکل متفاوتی رقم بخوره! (15×13)
داستان دستیلی کوتاه... تراوشات مغزم از قسمتی که میتونست شکل متفاوتی رقم بخوره! (15×13)
عصر آن روز احساس میکردم از دنیایی با مرز و محدوده های نامرئی خارج شده ام، شاید وقتی با غم از کسی فاصله میگیری این حس را تجربه میکنی...
"نیمه تاریک من" میشا با صدای لرزونی گفت:"اینکه بخوای از دست خود واقعیت فرار کنی خیلی سخته، از دست صداهای توی سرت، احساساتی که توی رگهات جریان داره. کی میدونه راه درست چه راهیه؟چی سفیده چی سیاه؟واسه من همه چی فقط خاکستریه." جنسن دستشو روی گونهی میشا گذاشت و به چشماش زل زد:"پس خودتو ازاد کن میشا، بزار توعه واقعی زندگی...
گاهی پایانی که نسیبمون میشه اون چیزی نیست که میخوایم...این وسط هم شاید خودمون اون کسانی رو که دوست داریم از خودمون بگیریم... شاید باید تمومش کرد. sad ending...
چه اتفاقی می افته وقتی بین یه دوراهی گیر میکنیم؟ دوراهی انتقام و عشق. شایدم یه راه فرار وجود داشته باشه. بین اون همهمه و هیاهو یه راه به سرزمین های دور می مونه... فقط کافیه دستهای همو بگیریم و خورشید رو تا زمان غروب دنبال کنیم. همه چیز از هم می پاشه ولی ما درحال تماشای امپراطوری بزرگی هستیم که روزی به اون تعلق داشتیم...
وانشات های کوتاه از دستیل. شاید هم کاپل های دیگه از سوپرنچرال....! درخواستی هم باشه مینویسم :) cover by @InfectedFantasy 💙 💙💚💙💚💙💚💙💚💙💚💙💚💙
کس و دین در دنیای رو به ویرانی بعد از برخاستن لوسیفر برای بقای خود و سایر انسان ها تلاش میکنند. داستان پایان ، تاریک و غمگین و در دنیایی بدون ذره ای امید اتفاق می افتد. داستان کامل شد 💙