Select All
  • دهکده رویایی
    277 34 18

    سیمون پسرک داستان که علاقه زیادی به یک جای رویایی و بدون شر و شور دارد پا را فراتر گذاشته و پس از پیدا کردن دوستانی که آنها هم به سیمون باور داشته و او را همراهی می‌کنند به سراغ ماجراجویی در مورد دهکده رویایی میرود تا این مکان رویایی را پیدا کند. او به همراه دوستان خود باور دارد که روزی این مکان رویایی را پیدا خواهد ک...

  • دست نوشته های باران خورده [𝐑𝐚𝐢𝐧𝐲 𝐌𝐚𝐧𝐮𝐬𝐜𝐫𝐢𝐩𝐭𝐬]
    1.5K 383 30

    وضعیت : در حال آپ .🤎✨ روز آپ : نامشخص .🤎✨ یه سری از نوشته هام ، کوتاه یا بلند ، توی پارت های مختلف آپ کردم .🤎✨ البته نوشته ها به هم ربطی ندارن .🤎✨ موضوعشون رو هم مشخص کردم . 🤎✨ هر چند وقت یه بار ، پارت جدید بهشون اضافه میکنم .🤎✨ کامنتا و ووت های قشنگتون رو ازش دریغ نکنین و خوشحال میشم اگه موضوعی دارین که بشه نوش...

  • Maybe someday...
    53 13 3

    بلکه یک روز بتوانم دوباره ببینم اش ... ولی آیا میتوانم ببخشم بعد تمام اتفاقات ۱۵ سال گذشته!

  • maybe tomorrow شاید فردا
    26.8K 7.3K 84

    [ کامل شده] هیچ وقت به سرنوشت اعتقادی نداشتم . همه چیز برای من بوی اجبار میداد . در سرنوشت کسی شبیه به من ، حتی آزادی هم اجباری بود ☆☆☆ زیام *‌ لیام تاپ * تاریخی _ عاشقانه_انگست_ هپی اندینگ *اسامی ذکر شده در داستان هیچ ارتباطی با اشخاص در دنیای واقعی ندارند و صرفا ، برای درک و لمس بهتر داستان به عاریه گرفته شدند*

    Completed   Mature
  • داستان واقعی زندگی من
    2.5K 233 9

    حدودا ساعت دوازده، یک بعداز ظهر بود که زنگ مدرسه خورد و یه نفس راحت کشیدم اه اصلا حوصله نداشتم دلم میخواست برسم خوونه و به مامان زنگ بزنم دلم واقعا برای صداش تنگ شده بود..دیشب مامانو برده بودن بیمارستان دوباره حالش بد شده بوود..خیلی بد..مامان سرطان داشت و لی خیلی زیبا و قوی بود..کیفم و برداشتم و اروم اروم پله های مدرس...