Выбрать всё
  • سـ؋ـر در جانِ لَحظـہ ها؛
    322 62 4

    "Travel in the soul of moments" جنی با چشم های به خون نشسته اش به او خیره شد. _از جان من چه میخواهی؟! تهیونگ رسما دیوانه شده بود. بازوی جنی را چنان می‌فشرد گویی پنبه است و آسیب دیدنش برایش مهم نبود. جنی کلافه دستش را جلوی چشم های تهیونگ تکان داد. تهیونگ اما فقط خیره شده بود... در چشم های عمیق و موج وار جنی. گویی سنگی...

  • 𝐃𝐚𝐦𝐧 𝐥𝐢𝐟𝐞 ͭ ⷶ ͤ ᷠ ᷠ ͥ ͤ
    2K 354 14

    ✯" حسادت، دروغ، خشم، کینه، لجاجت و حتی شهوت، مشکلاتی که یه سری نوجوون بی فکر با تجربه کم باهاش دست و پنج نرم میکنن و این "زندگی لعنتی‌" عه که تصمیم میگیره اونا رو با این همه مشکل به کجا برسونه. آیا اونا میتونن از حسادت بقیه به دور باشن؟ یا از دروغ در امان باشن؟ یا حتی اینکه بتونن خشم و شهوتشون رو کنترل کنن؟ ══════════...

  • 𝐃𝐄𝐆𝐀 𝐕𝐔࿐
    15K 1.9K 42

    دژاووʚ فصــل اولᯓ ︴برای انتقام .... ᘏ -مث اشناعی اون چشما و یا اون صدای بم -یا مثل دو تیله گربه ای دختر مو بلند -مثل همه سختی ها مثل تموم قوی بودن ها هنوزم صدای خنده هاشون توی باغ پشتی امارت میپیچه؟ -چطور انقد بزرگ شدن که معتاده انتقام باشن؟ -این معتادی از کشیدن وینستون هم واسش لذت بخش تر بود؟ ➥(فصل اول کامل شده)...

  • 𝙵𝚘𝚛𝚌𝚎𝚍 𝚕𝚘𝚟𝚎 | Liskook/Taennie
    1.5K 149 11

    تا به حال مجبور شدید عاشق باشید؟اوه...این یه داستان غم‌انگیزه..... شرح:چگونه با انجام یک ماموریت زندگی خود را داغون کنیم؟بیاین باهم همراه باشیم کوک:علاقه ای به من داری؟ لیسا:اره!...در حدی که بهت افتخار میدم به دست های من بمیری! کوک:افتخار بزرگیه....البته اگه داشتن لب هات رو افتخار حساب نکنیم! داستان دختر پلیسی که مامو...