𝑩𝒍𝒐𝒐𝒅𝒚 𝑪𝒉𝒐𝒄𝒐𝒍𝒂𝒕𝒆ও
خلاصه: زمانی زندگی متوقف میشه که تو عاشق سربازی از کره ی شمالی بشی. توقفی اجباری فقط بخاطر فرار از تلخی روزگار به شیرینی شکلات، هر چند خونین. من یه پسر کشاورز سادهی کرهی جنوبی هستم و تو یه سرباز زخم خوردهی کره ی شمالی، ما دشمن هم هستیم، این جرمه که عاشق هم باشیم. _و ما برای عشقمون جون میدیم. عشقی در سال 1950 میان...