Select All
  • 𝖶𝗁𝖾𝗇 𝖺 𝗐𝗈𝗅𝖿 𝖼𝗋𝗂𝖾𝗌 | 𝖵𝖪𝗈𝗈𝗄
    35 8 2

    «آلفای گله می‌گه امگاهای شکارچی بهترین یابنده‌هان.» جونگکوک در حالی که صورت سرخ و سفید آلفا رو با دست‌‌هاش قاب می‌گرفت، زمزمه‌ کرد. «مثل تو تیزن؟» «ظریفن و با نگاهی می‌تونن شکارشون رو از ناکجاآباد پیدا کنن.» «پس قراره شکار بعدیت من باشم؟» تهیونگ وقتی جوابی نشنید، دوباره تکرار کرد: «قراره شکار بعدیت باشم؟» این‌بار هم چ...

  • Cardigan
    5.4K 1.4K 16

    آب و هوای شرجی. صدای واضح امواج دریا. کسی کنارم ایستاد و درمورد چیزهایی که نمی‌خواستم بشنوم، توضیحاتی داد. نگاهم جای دیگه‌ای بود. بخاطر همین حتی متوجه هم نشدم که کدوم یکی از اهالی این خونه، در چوبی اتاق زیرشیروانی رو برام باز کرد. قبل از اینکه من رو به حال خودم تنها بذاره، دستش رو گرفتم و پرسیدم:«توهم می‌شنوی؟». تازه...

  • GodFather
    111K 16.8K 14

    [Completed] "ارباب جوان، یک پسربچه یتیمه؟!" سال نو مبارککک🎊 توی سیزده روز تعطیلات عید هر روز یک پارت از این مینی فیک آپ میشه.*-*

    Completed  
  • 𝗕𝗔𝗟𝗟𝗘𝗥𝗜𝗡𝗔|kookv
    3.1K 425 14

    صدای آشنایی داخل گوش‌هاش پیچید و گریه بی‌صداش به ضجه های بلند تبدیل شد. دست‌های بی‌رمقش رو روی صورتش گذاشت و چهره زخمیش رو پشتش پنهان کرد. تهیونگ از درد می‌ترسید، از زنده موندن می‌ترسید، می‌ترسید از اتاق منزجرکننده بیمارستان خارج بشه و تمام زندگیش به یک‌باره جلوش فرو بریزه. سرش داخل آغوش گرمی فرو رفت. عطر بلوشنل داخل...

    Completed  
  • Peanut butter🥜[taekook]
    124K 23.5K 22

    پینات باتر، لقب تهیونگِ آلفایی بود که همیشه‌ی خدا توسط یه عده گرگ خوشمزه، اینطور صدا زده می‌شد و به محض شنیدن این لقب، دندون‌هاش برای پاره کردن خرخره‌ی موجودات نمک‌ریز دورش تیز می‌شد. هیچ‌کس نمی‌دونست چی می‌تونست باعث بشه که آلفا با شنیدن لقب به اون بامزگی اینطور خشمگین بشه، به جز خودش که می‌دونست جفت حقیقیش، جئون جون...

    Completed   Mature
  • 𝗠𝗿 𝗦𝘁𝗮𝗹𝗸𝗲𝗿 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕
    134K 23.9K 22

    [Completed] کیم تهیونگ سه مشکل اصلی توی زندگیش داشت. اول این که دو تا قاتل سریالی داشت که باید گیر می انداخت. دوم، یه استاکر لعنتی داشت. سومین مشکل این بود که شک می کرد رئیس جئون جونگ کوک دلیل هر دو مشکل باشه. ------------ [- نظرت راجب یه قهوه چیه؟ مرد رو به روش با خوش اخلاقی پرسید و تهیونگ لب هاشو محکم به هم فشرد. ...

    Completed   Mature
  • Drifted apart
    482K 64K 48

    - قرارمون این بود که با کمک هم ذره ذره این مانع رو از سر راه برداریم.قدم به قدم. من ازت خسته نمیشم. ولی اگه یه روزی شدم، تو منو برگردون به اون جایی که بهش تعلق دارم...توی آغوش خودت. ته! میدونی چی منو اذیت میکنه؟ اینکه هرباری که بهت نزدیک میشم، میترسم باعث آزارت بشم.ولی اگه تو احساسات اون لحظه ات رو باهام درمیون بذاری...

    Completed   Mature