دریاچهی گمشده
دریاچه ای برای دفنِ حرف هایی که نیازمندِ گم شدن اند.
[completed] او به دور من میچرخد و تو به دور او... او عاشق من است و تو عاشق او چرا نمیشود فقط تو باشی بدون او؟
- ببین میدونم که داری ازم فرار میکنی که منو نجات بدی و بهم آسیب نزنی؟ تو آبی ترین روح دنیایی. آبیای که غمگینه، آبیای که شکسته، آبیای که ترسیده. باور کن میدونم نمیخوای بهم آسیب بزنی ولی چه اشکالی داره اگه روح منم آبی رنگ کنی؟ ناناحت نشید همه چی درست میشه😔🌷
{کامل شده} [من از رویای تو] -حالا توی این رویاهات...من رو چه شکلی میبینی؟ +یه پیرمرد احمق. یک بعد از ظهر پاییزی، یک پارک کوچیک، یک تاب چهارنفره، دو نفر، چند جمله.
پاتروکلوس شاهزاده ی تبعید شده ایه که عاشق آشیل یه نیمه الهه میشه... و آشیل، نیمه الهه ایه که مقدر شده سرنوشت بزرگش همه چیز رو ازش بگیره.
{کامل شده} داستانی کوتاه از رابطه ی دو پسر. یکی از اونها متحمل درد و رنج جسمی و روحی بسیاریه، و دیگری متحملِ عشق به اونه. برشی از کتاب: "شاید توی زندگی بعدی تونستم نجاتت بدم. شایدم توی همین یکی، ولی با یه زندگی دیگه!" *𝐖𝐞𝐥𝐥, 𝐟𝐮𝐧𝐧𝐲 𝐲𝐨𝐮'𝐫𝐞 𝐭𝐡𝐞 𝐛𝐫𝐨𝐤𝐞𝐧 𝐨𝐧𝐞 𝐁𝐮𝐭 𝐈'𝐦 𝐭𝐡𝐞 𝐨𝐧𝐥𝐲 𝐨𝐧𝐞 𝐰...