The Thoughts Of A Madman
بالاخره اسمی ندارم که بخوام خودمو باهاش صدا کنم. حداقل اسمی نیست که من دوستش داشته باشم. متناقض نما بهترین اسمیه که میتونم به خودم بدم.
بالاخره اسمی ندارم که بخوام خودمو باهاش صدا کنم. حداقل اسمی نیست که من دوستش داشته باشم. متناقض نما بهترین اسمیه که میتونم به خودم بدم.
اِمایِ هفده ساله در جست و جوی جنب و جوشی در زندگی اش پا به ماجراجویی شبانه میگذارد به امید اینکه با چیزی غیر منتظره از قبیل موجودات خیالی ای که در کتاب های کودکی اش در مورد آنها خوانده مواجه شود.ولی اِما حتی فکرش را هم نمیکرد که با چیزی غیر منتظره تر از آن نیز می تواند مواجه شود... -کوله پشتی قهوه ای ام را برمیدارم و...