Select All
  • My heartbeat
    56.9K 4.9K 21

    و ارزو میکردم ای کاش اینطور نبود... تهیونگ یه پسر با یه زندگی خیلی بد توی یه مدرسه که همه فک میکنن زندگی خوبی داره و جئون جونگکوک سال بالایی تهیونگ پولدار و قلدر کسی که تهیونگ عاشقشه اما جئونی که مادام قلبشو میشکنه این مدرسه و این عشق اشتباه قراره‌چه بلایی سر تهیونگ بیاره؟ کاپل اصلی : تهکوک کاپل فرعی : یونمین /نام...

    Completed   Mature
  • Deadlock [KookV]
    183K 23.8K 23

    «من متوجهم که مشکل از کجاست؛ شماها زیادی جدی هستید. یه چهره‌ی به ظاهر باهوش، صرفا نشون‌ دهنده‌ی هوش نیست آقایون‌. تمام کارهای ابلهانه‌ی دنیا، با همین حالتِ چهره انجام میشه. لبخند بزنید آقای محترم. لبخند!» •.☁️Title: Deadlock •.☁️Status: Completed •.☁️Couple: KookV •.☁️Rating: NC-17 •.☁️Tags: Age difference, Unequal r...

    Completed   Mature
  • 𝖳𝖧𝖤 𝖬𝖠𝖭 𝖨𝖭 𝖡𝖫𝖠𝖢𝖪
    140K 14.2K 31

    جئون جونگ کوک یک میلیاردره که به زودی مدیرعامل و مالک شرکت بنگتن میشه یک مرد اسرار آمیزه که فقط خانواده اش میدونن که اون واقعاً کیه کیم تهیونگ یه آدم کیوته و هنوز دانشجوعه که توسط والدینش مجبور میشه که تو شرکت والدینش مدل بشه چه اتفاقی میوفته اگه این دو نفر هم و ملاقات کنن؟! translator:@YukiS_08 wr:@bangtanfella1995...

    Completed  
  • 💍⃤ REPLᴀCE💍⃤
    816K 99.2K 50

    ( Completed ) «جایگزین» _ من مجبور بودم ...مجبور بودم اون خودکار لعنتی رو بین انگشتهام بگیرم و اون سند ازدواج رو امضا کنم ... من مجبور بودم که برای تک تک لحظه هایی که کنارت بودم بترسم ... حتی همین الان هم مجبورم ... مجبورم روبروت بشینم و تو چشمهات که عاشقانه به من نگاه میکنه و لبخندت که رو لبهای خطی و ارومت میشینه و...

    Completed   Mature
  • Desiree | Vkook | Completed
    1.3M 113K 44

    خلاصه: دهه ی نود میلادی. بوی قهوه ی تلخ و کلاه های کج فرانسوی. پوستر تئاتر های شکسپیر در همه جای شهر. و پسری که توی اتاق واحدش در ساختمان هبیتیت مارسی نشسته و به عاشق بودن فکر میکنه... عشق به شوهر خواهرش که نوزده سال از خودش بزرگتره... آیا تهیونگ هم میتونست دل به عشق برادر زنش بده؟ کسی که از مارسی تا سئول رو طی کرد...

    Completed   Mature
  • 𝗦𝘁𝗼𝗰𝗸𝗵𝗼𝗹𝗺 | KOOKV
    540K 79.1K 32

    [Completed] "- این موضوع به تو مربوط نیست جئون. بکش کنار. ارباب کیم با سردی گفت و قلب تهیونگ با وحشت توی سینه اش کوبید‌. اسلحه مشکی توی دست پدرش پر بود و تنها چیزی که بین اون و مرگ ایستاده بود جئون جونگ کوک بود. - اسلحه رو بزار کنار کیم. جونگ کوک با خونسردی گفت و این بار ارباب کیم با عصبانیت فریاد کشید: - بکش کنار عوض...

    Completed   Mature