سلطنت בروغے👑 ولیعهد با چشمهای پرکلاغیش به گوی های طلایی تهیونگ نگاه کرد_ بفرمایید دوک جوان الفای خون خالص وقتی فهمید که ولیعهد میشناستش تاظیمی کرد_ از دیدنتون خوشحالم خورشید جوان امپراطوری (Taekook) _________ جیمین سریع لباسی که بالا رفته بود رو پایین کشید و از روی تخت پایین پرید_ خیلی متشکرم حال شما خوبه ب..برادر؟ ی...
🌿پایان یافته🌿 تهیونگ امگای یتیمی که بعد از رهاشدن توسط خانواده عموش، وقتی تنها و نیمه هوشیار از ترس راهزنا پنهان شده بود با جونگکوک،فرمانده و شاهزاده کشورش آشنا میشه... _ظاهرأ اینجا یه الماس سفید داریم •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• قسمتی از فیک : _باید خودتو ببینی تهیونگ...خیلی...
با غرش بلندی که کرد سر هر دو پسر هول زده سمتش چرخیدو جونگکوک با دیدن پسر مو طلایی که با چشمای خمار آبی لرزون، بهش خیره شده بود اونجا بود که حس کرد تیری به قلبش خورده و به آخر خط رسیده.... اون چطور تونسته بود همچین کاریو بکنه؟ با خشم و ناراحتی شدیدی که توی قلبش حس میکرد به چشم های ترسیده امگاش نگاه کرد،امگایی که حا...