BEST FANFIC SERIES 2018 - @thefanfictionawards Book 1 of the Lush Trilogy (completed ✓) Vicky West, has always desired to become a dancer at the famed Moulin Rouge club in Los Angeles. Since she was young, she always dreamt of dancing, and singing. Entertaining people is what she sought in life. The owner of the clu...
"There's no such thing as soul mates. I mean just because someone is perfect for you doesn't mean you're meant to be with them. The thing about love is that it's unexpected - the best kind anyway."
My name's Marcel. Nerd. Poet. Teenage Loser. You think you know the real me, but you don't. I wish you could see the true me, but no one has cared enough to. Until she came. All rights go to _smilelikeniall (myself). Everything is written by me. No copyright intended. Please do not claim my words and/ or ideas as your...
Watty Awards 2013 Winner! {book 3} ✓ - ❝ The moment I lost my mum things changed. I changed. I realised that no one stays forever, everyone leaves at some point, whether is willingly or not, and you're left alone, broken on the floor. I won't go through that again. I won't give people the chance to break me like that...
:همونطور كه تو تاريكي نشسته بود ،پك عميقي به سيگارش زد و بي مقدمه گفت تو شبيه برفي - خوشگل و سرد
What happened to me is something I could never have dreamed up in my wildest imagination. I mean, no one really wakes up in the morning and expects to find a person you connect with so much, and feel a shared magnetism for that it may have you re-evaluating whether you believe in love at first sight. It's even more bi...
-چى اذيتت ميكنه؟ -گذشته!!! -انقد تو گذشته نمون اميلي!!! اون ديگه تموم شده!!!
_ما خیلی شبیه به همیم ... ولی یکم که دقت کنی میبینی ما متفاوت ترین ادمایه رویه زمین هستیم دوتا ادم با دوتا دنیای متفاوت!
رانی درد های زیادی رو تحمل کرده. در شش سال اول زندگیش مجبور به تحمل دعواهای خانواده اش بوده، مادرش جلوی چشمش از بین رفت، با کسی غریبه بزرگ شد و هیچ دوستی کنارش نداشت. حالا پانزده سال از قتل مادرش گذشته، اون لندن اومده و جایی میخواد کار کنه که روی پرونده مادرش و کسایی که به وسیله یک نفر کشته شدن تمرکز دارند... (اینو وق...
سال : 4016 زندگی کردن تو دنیای امروزی مثل موندن توی یه تونل وحشت برای نیم ساعت کامله. همه چیز الان پیچیده اس، گابریلا دختری بود که در آرامش خیالی زندگی میکرد، قبل از اینکه آدام تصمیم به دزدیدنش بگیره. آدام برای اینکه بتونه کل کره زمین رو تو مشتش بگیره دست به هر کاری میزنه. همه چیز تغییر کرده، دیگه کسی نمیتونه تو آرامش...
یه فن فیکشن طنز راجب وقتی که هریه پانک اتفاقی سر از ایران در میاره اون تو ایران با جواد(زین)و نایب(نایل)و جمال(لیام) و جلال(لویی) اشنا میشه هرکدوم از اونا یه اتفاق جدید برای هری درست میکنن ممکنه هری تغییر کنه ممکنه بدتر بشه:) از دست ندید
One text to the wrong number is all it took for Anna to begin a friendship (and maybe more *wink wink*) with One Direction's Louis Tomlinson. / Highest Ranking: #1 in Fanfiction ~ 8/28/16 Completed on January 25th, 2016. + cover by @jealouis
"So what do we do?" "We can work something out. There's just one problem... We can't let your brother find out." ❁ Available now to order! Link in bio!
Preview of the first book of the Anarchy series, published by Orion Books. Preorder your copies today! This is danger. This is chaos. This is anarchy. All Rights Reserved to Megan DeVos, 2018 ©
«امپراتوریِ هیچ» -«تو فکر کردی کی هستی بدبخت؟ یه قهرمان؟ قهرمان‌ها یا پا به توپ دارن، یا دست به میکروفون یا چشم به دوربین! قهرمان‌هایی از جنس تو هیچی نیستن! تو تبدیل می‌شی به نیم خط توی کتاب تاریخ دبستان!» -«برام مهم نیست کسی اسمم رو به خاطر نیاره. همین که بدونم یه قطره از یه دریا بودم نه یه مرداب، برام بسه...» A Harr...
+ به صدای قلبت گوش دادی؟ _ خیلی وقته که نه +ولی بعدش... می تونی یه صدای قدیمی رو بشنوی _بعد چی؟ +خودت می فهمی . written by : HaniYA:) cover by : cheshigEn :) Copyright © Haniya™2016-17
یه تونل خیلی پر رمز و راز توی شهری که کارتر توش زندگی میکنه وجود داره. از وقتی یه دختر بچه بود بهش گفته بودن به اون تونل نزدیک نشه. خطر توش کمین کرده و این کارترو میترسوند. هیچکس نتونسته بود تهشو ببینه، حتی نورم نمیتونست به ته اونجا برسه. حالا یه دختر نوزده ساله اس با یه همچین حس کنجکاوی .دوستای کارتر اونو کشوندن توی...
«آزادی گناه» من یک انسان آزادم! من اجازه دارم تمام قوانین انسانیت رو درهم بشکنم... از مخالفانم بهره‌کشی کنم... هر کس سر راهم بایسته رو بکشم... اعتقاداتی که از نظر خودم غلطه رو نابود کنم... چون من یک انسان آزادم! A Harry Styles Fanfiction
همیشه توی بدترین شرایط توی سخت ترین لحظات زندگی نور امیدی وجود داره که فقط باید دنبالش بگردی و در آخر حفظش کنی...
Highest Rank: #3 in Fanfiction! :D Ellie is a bright and bubbly, yet dedicated new nurse in the Emergency Department at Chicago Medical Institute. Dr. Harry Styles, meticulous, hardworking, and driven, is the head of the department. Ellie's little quirks rub him the wrong way, and the doctor's critical nature drives h...
The story of a ten hour flight in which Frances finds herself trapped next to the famous and obnoxious rock star Harry Styles. All rights reserved © Highest rank: #50 in FanFiction #17 in Short Story.
The hall is still a little bit crowded but no one is paying attention to the girl with the crazy I-just-had-sex hair and no panties under her skirt. I can't believe what just happened and I never will. I had sex with the one and only Harry Styles. Highest rank: #1 in Fanfiction.
