Suicide Notes
مجموعه اى از يادداشت هاى خودكشى.
اگه كتابى هست كه واقعا دلت مى خواد بخونيش اما هنوز نوشته نشده، خودت بايد اونو بنويسى. -تونى موريسون
اتفاقات عادی و طبیعی که دور و بر ما میوفتن، تخیلات زودگذری که توی ذهنمون هست، می تونن یه داستان بشن. تا حالا به این فکر کردی که با نوشتن همین تخیلات زودگذر ذهنت که بهشون میگی "خزعبلات"، می تونی چه داستان های باحالی بنویسی؟ اگر میگی غیرممکنه، یه نگاهی به این کتاب بنداز :) Writer: Dark Angel Best Record : #2 In Short S...
Reading gives us someplace to go when we have to stay where we are
Anne De Ville is a do-the-same-thing-every-day kind of ordinary. On the one day she chooses to try and do something different, she ends up dropping her shoes down several flights of stairs, right onto the head of her crush-and her brother's best friend-Hunter Denegan. Will her Prince Charming look for the girl who lo...
Who would've thought vampires existed? When they reveal themselves in the year 2137 the war breaks out. All the vampires want is freedom but the humans are too scared to give that to them. When a creature of the night falls for a simple human what happens? Will he able to control his supernatural powers around her? Wi...
What would you do if you were in love with a demon? Getting pulled into his trap, unable to escape. Everything about him pulls you in. His features, his voice, his breath. When he would do anything to protect you, but there's only one thing he needs to protect you from. Himself.
In which a boy-unlucky college girl receives a rather, erotic picture message on accident. Highest Rank: #3 bRO Copyright © Michella 2015. No translations pls cover by me Re-make in my works :)
-چى اذيتت ميكنه؟ -گذشته!!! -انقد تو گذشته نمون اميلي!!! اون ديگه تموم شده!!!
چی میشه عاشق شی درحالی که چهره ی عشقت رو ندیدی؟ (شامل بعضی از صحنه های جنسی اگر با این جور جیزا مشکل دارید فف و کنار بزارید)
درسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.
:همونطور كه تو تاريكي نشسته بود ،پك عميقي به سيگارش زد و بي مقدمه گفت تو شبيه برفي - خوشگل و سرد
زندگی بوسیله تضادهاست که مفهوم پیدا میکند. تاریکی و روشنی...عشق و نفرت...سیاهی و سفیدي...شب و روز...شیطان وفرشته!! و چه به آشوب کشیده میشود زمانی که دو جهان با یکدیگر آمیخته شوند وتضادها در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. من فراتر از قوانین قدم گذاشتم و طعم میوه ممنوعه را چشیدم. و چنان با شراب عشقش مست شدم که از یاد بردم زی...
من بهش یه بوسه روی گونه دادم قبل اینکه به گوشش برگردم. من شاهرگی که بهش نیاز داشتم رو دیدم. با بوسیدن پوست ظریفش آمادش کردم برای کاری که قرار بود انجام بشه. دندون های نیشم از همیشه تیز تر بودن. آماده برای دریدن! من دندون هام رو توی شاهرگش فرو بردم و دو سوراخ روی گردنش به جا گذاشتم.. بقل گوشم نفس نفس میزد.. خون خیلی سر...