Angry(l.s)
_می دونم اونجایی لو اون زمزمه کرد درحالی که به سمت پسر عصبانی میرفت. _من اینجا بهت نیاز دارم.منو بچه بهت نیاز داریم
_می دونم اونجایی لو اون زمزمه کرد درحالی که به سمت پسر عصبانی میرفت. _من اینجا بهت نیاز دارم.منو بچه بهت نیاز داریم
[Completed] وقتی یه نویسندهی سریالهای آبکی تلویزیون روی خوانندهای که هر هفته توی بار مورد علاقش اجرا میکنه کراش داره و نمیتونه جلو بره و باهاش حرف بزنه چیکار میکنه؟ درست حدس زدید راجع بهش مینویسه! ششمین نوشته Cover by lovely @IWontBeTheOne
هری به معلم نیاز داره وگرنه در غیر اینصورت نمیتونه کلاس سال بعدشو قبول بشه، اما آموزش قرار نیست درمورد یاد دادن درسهای مدرسه بهش باشه یا داستانی که توش لویی به هری یاد میده چطور به فاک بره. #2 in fanfiction all rights reserved to LarryGeneration. this story contain sexual tension
کار لویی در زندگی تمرین دادن فُک هاست. هری توی استخر فُکش میافته و باهاش همراه میشه. ترجمه ی این http://archiveofourown.org/works/973210
"چیکار میکردی،" لویی شروع میکنه و میدونه که این فقط بیشتر جریحه دارش میکنه "اگه این آخرین روزت روی زمین بود؟" هری یکم فکر میکنه، ابروهاش با تمرکز توی هم رفته ان و بعد یه جورایی باپرویی میگه "میرفتم چتربازی. خونوادمو میدیدم، دوستامو میدیدم." "دیگه چی، هری؟" ترجمه این http://archiveofourown.org/works/738802
اگر دروغ گفتنِ من ، به داشتنِ تو ختم ميشد ، من حاضر بودم زود تر از اينا اين دروغ رو فاش كنم !
هری به لویی نامه مینویسه-بیشتر تعریفش رو میکنه-هرروز
هری از یه مورد وخیم عاشق شدن در نگاه اول و خریدن تصادفی نشانه تعهد دراز مدت و بعد نداشتن شجاعت لازم برای برداشتن نشانه مذکور از کشوی جوراب هاش برای چهارسال رنج میبره. ترجمه این http://archiveofourown.org/works/1211962
"من هرگز نمیدونستم اینقدر عاشقتم، ولی برگشتم، فقط بخاطر تو" #Larry *(Don't read if you love #TaylorSwift more than #LarryStylinson) **DON'T leave HATE comments, please. Thanks.
یه دنیای دیگه که توش هری برای افراد پولدار و معروف حیوون نگه داری میکنه و لویی پولدار و معروفه. ترجمه ی این http://archiveofourown.org/works/997974
لویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...
من اسیرش شده م ؛ اون زیادی تو حرفه ش خوبه.. هری استایلز ⬅ پلی بوی فن فیکشن لری استایلینسون به همراه کمی زیام✌ داستان در پیج اینستاگرام larry_ff_translate هم آپ میشه Best rank : #2 in fanfiction
بعد از سالها لویی و هری دوباره بهم وصل شدن اما اینبار توسط یک دختر! آیا لویی پدر اون دختره؟! لویی چطوری قرار بفهمه؟ Larry Stylinson Fanfiction By: 96_nargesmd cover: Tiresise
"قمار فقط یه باتلاقه. کافیه گوشه ی پات بیوفته توش تا تورو تا عمق وجودت تو خودش خفه کنه زرنگ باشی دیرتر خفه میشی... احمق باشی زودتر..."
[Completed] هری روی پله های یه مدرسه ی شناخته شده در دنیا رها شده بود و توسط مدیرش بزرگ شد. اون همه چیز و همه کس رو تا وقتی که پدرش نباشه انکار میکنه؛ تا وقتی که لویی تاملینسون از راه میرسه و هری هیچ وقت همچین چیزی رو حس نکرده بود....
توی واحد نجوم، جایی که هری ناخون هاش رو لاک میزنه و شیر توت فرنگی میخوره و زیادی برای همه چی استرس داره، لویی سعی میکنه بفهمه که مشکل اون پسر چیه.
از @louis_Tomlinson: این آخرهفته پارتی داریم. اگه باحالی برو اگه @Harry_Styles هستی بمون خونه در جواب لویی @Harry_Styles: تو یه عوضی هستی و خودتم میدونی در جواب هری @Louis_Tomlinson : آره یه عوضی که تو بطور انکار ناپذیری میخوایش *complete*
"تبریک میگم اقای استایلز، شما حامله این!" "اما من پسرم!" "خب درسته... نه، نه از نظر تکنیکی" Written by @throughthedark97
"من میخوام بچه داشته باشم..." "نه،نمیخوای." هری میخواست که پدر بشه و لویی نمیخواست،اما همیشه اون اتفاقی نمیوفته که لویی میخواد. *Written by @velvetfrnk *
***تو کل زندگیش پوچ بوده،بی معنی بوده،یه عوضی بوده! اگه بخواد حساب کنه با چند تا دختر خوابیده و بدبختشون کرده،حساب از دستش در میره! حالش از رابطه با دخترا بهم میخوره ولی دیگه عادت کرده هرشب با یکی بخوابه! پدرش یه سرمایه دار خیلی بزرگه که میخواد پسر 20 سالشو یه کم عاقل کنه!چجوری؟به عنوان نماینده ی خودش تو یه بیمارستان...
.. -میدونی اولین باری که دیدمت چی توجهمو جلب کرد؟ سرمو تکون دادم.. برگشت و به پشتش خوابید.. بعد اینکه با ورنون از پیشم رفتین اولین چیزی که تو ذهنم جرقه زد این بود.. -OH he was blue.. لبخند زدم و چرخیدم سمتش.. -چشمات همون رنگ آبیه مورد علاقم بودن و تو همون لحظه که بهشون فکر کردم یه چیزی رو حس کردم که دوستش داشتم و بعد...
" من گی نیستم! " به پاپاراتزیایی که دورم جمع شده بودن با داد گفتم. " بیخیال هری ، ما عکسارو دیدیم! " یکی از پاپا داد زد. " اون فگوت منو بوسید! " قبل از بوق زدن ماشین منم با داد بهش گفتم. اونا نمیتونن بدونن،من ضعیف دیده میشم و نمیتونم اینجوری باشم نه قبل از بزرگترین مسابقه م.
هری لبای خشکش رو از هم باز کرد ولی صدایی ازشون خارج نشد.لویی گفت من یه قرارداد نوشتم تو اونو امضا میکنی و بعد منم اجازه میدم بهت غذا بدن و بعدشم میتونی بخوابی.نظرت چیه فرفری؟ هری دندوناش رو از خشم روی هم فشار داد.
" خب پس این منشی جدیدمه ؟ " آقای استایلز پرسید و یه ابروشو داد بالا. "بله " منشی قبلی جواب داد. آقای استایلز اخم کرد و به لویی یه نگاهی انداخت. " من انتظار ...یکی ... نمیدونم..بهتر داشتم ؟؟" "ببخشید آقای بی ادب.من کسی ام که از این به بعد قراره برنامه هاتونو مدیریت کنم.پس بهتره مراقب زبونتون باشین"
شماره ی ناشناس: دوستت دارم. هری:باشه. شماره ی ناشناس:عزیزم فکر کردم تو هم دوستم داری. هری:باشه منم دوست دارم عجیب غریب. شماره ی ناشناس:وات د فاز نایل این بازی رو بس کن هری:تو کی هستی؟ شماره ی ناشناس: وایسا ببینم..تو کی هستی؟ هری:من هریم و تو؟ شماره ی ناشناس:اوه ببخشید رفیق شماره ی اشتباهی بود. ---- وقتی لویی موقع اس...
میتونم یکمی از اون بوسه های ترش ات داشته باشم ؟