Select All
  • Hurricane{Z.M}
    17.5K 2.5K 37

    احساس کردم چشماش داره بین ما می چرخه. ـ یک این جا هیچ کس به هیچ وجه رابطه ی جنسی نخواهد داشت.برام هیچ فرقی نمی کنه زن با زن‌,مرد با مرد,زن بامرد. ـ دو اینجا هیچ کس از من نمی پرسه "چرا" و من تنها کسی ام که می پرسه. ـ سه من سر وقت میام و میرم و شما هم بدون حتی یک دقیقه تاخیر باید اینجا باشید. ـ چهار..ـ دوباره شروع به را...

  • Then came YOU[Malec]
    19.2K 2.7K 35

    من کارم با زندگی تموم شده بود...اما...بعدش تو اومدی! *شیپ ملک از سریال شدو هانترز*

    Completed  
  • آتالوناژ
    7.2K 997 20

    وقتی صمیمی ترین دوستت، میشه عشقت... وقتی عشق بچگیت، میشه همدم حال و آینده ت... قشنگه. زیبا و بی نظیر. اما آیا زندگی همیشه انقدر خوب تا میکنه باهات؟ **************************************************** (آتالوناژ: به اصلاح رنگ و فیلم در مرحله ی پایانی تدوین می گویند که در آن نور و رنگ تصاویر به گونه ای همسان اصلاح میشون...

    Completed  
  • Hurricane
    2.6K 382 5

    این فیک، از اولین فیکهایی بود که نوشتم. اما دلم نیومد اینجا نذارمش. کلا 5 پارت بیشتر نداره. امیدوارم خوشتون بیاد😊

    Completed  
  • Sincerely, Zayn || z.m.
    50.3K 3.1K 40

    Zayn Malik has fans all over the world, from all walks of life and cultures. He gets mail, mentions and requests for autographs practically 24 hours a day. But one fan chose snail mail. One fan poured her heart out in a way no other fan had. One fan understood what no one else seemed to see. So one day, Zayn wrote bac...

    Completed  
  • The English Teacher (Zayn Malik Fanfiction) *Discontinued*
    23.5K 364 13

    He came closer and closer to me. His hands rested on my thighs as he came towards me. My face was down looking at my fingers when his right hand lifted my cheek. I looked into his deep brown eyes and immediately felt myself leaning in to kiss. No Naomi stop!! This isn't right! My conscience said, but I ignored...

    Completed