Select All
  • Forced
    33.2K 4.1K 54

    پول… اين كلمه كثيف… دليل بدبختي منه! منو مجبور به احترام گذاشتن به كسايي كه اصلا لياقتشو نداشتن كرد… منو مجبور به سكوت در برابر خيلي چيزا كرد… اين سكوت و احترام بيجا،آينده منو به آتش كشيد!

    Completed  
  • I Lost You (Harry Styles)
    60.1K 6.6K 74

    شب از جایی شروع میشه... که تو... چشمات و میبندی! By:@FreakBita

  • بعد از ۱۰سال
    25 3 1

    ازش خواسته بودم که موقع رفتن خونه داییم کمتر آرایش کنه واون هم تو چشام زل زد وگفت این چندمین باره که ازم می پرسی ومن هم میگم چشم اصلا آرایش نمیکنم خوبه میدونستم که اینو علکی میگه ومن از ش نمی خواستم اصلا با این قضیه مشکل که نداشتم از این که می دیدم با آرایش کردن اعتماد بنفس هم زیاد میشه خوشحال هم بودم شب موقع رفتن دی...

  • خنده های مشکی- آب‌دماغی
    554 82 1

    یه سری داستانک های طنز سیاه

    Completed  
  • آس و پاس نوتلا خور
    175 19 1

    این چند خط یه فن فیکشن هست از کتاب صید غزل آلا در آمریکا نوشته ی ریچارد بارتیگان و هیچ ارتباطی با محصول تجاری به اسم نوتلا نداره . امیدوارم کسی با خوندن این فن فیکشن تشویق به خوردن نوتلا نشه :)

  • The Thing About Gingers
    5.6K 689 15

    "این همون شکلیه که میخوای تموم عمرت رو زندگی کنی؟" با حرص پرسیدم و حس می کنم با ابرو های توهم رفته خیلی احمقانه به نظر میرسم. لبخند بزرگی میزنه و دست هام رو توی دست هاش قفل می کنه. "البته که نه..البته" Highest Ranking : #1 in Teen Fiction (persian)

  • Upstairs
    114K 15.1K 50

    «طبقه‌ی بالا» من تنهای تنها بودم! یادم نبود چند وقته... سال‌ها... خاطرات کم‌کم پاک شدن. حتی اسمم رو به سختی به یاد می‌آرم. شب و روزها می‌گذرن. یادم نیست به چه گناهی این جا حبس شدم. هیچی یادم نیست... تنهایی، تنهایی، تنهایی... ...و بعد، یه روز در صدایی کرد و من به جای صورت روانپزشک، چهره‌ی یه دختر جوان رو توی چارچوب در...

    Completed  
  • The Empire of Nought
    33.7K 5.8K 55

    «امپراتوریِ هیچ» -«تو فکر کردی کی هستی بدبخت؟ یه قهرمان؟ قهرمان‌ها یا پا به توپ دارن، یا دست به میکروفون یا چشم به دوربین! قهرمان‌هایی از جنس تو هیچی نیستن! تو تبدیل می‌شی به نیم خط توی کتاب تاریخ دبستان!» -«برام مهم نیست کسی اسمم رو به خاطر نیاره. همین که بدونم یه قطره از یه دریا بودم نه یه مرداب، برام بسه...» A Harr...

    Completed  
  • Club(Harry Styles)
    196K 20.3K 47

    دوست داشتن احتمالاً بهترین شکل مالکیت است...اما مالکیت بدترین شکل دوست داشتن ! Written by @Theshki

  • ^رهای من^
    336K 20.9K 134

    "رهای من"اولین داستانیه که مینویسم ویه داستان بلنده. داستان یه دختره به اسم رها..عاشقونست رمانتیکه وصحنه دار.(معذرت از اونایی که دوست ندارن) لطفابهم پیشنهادبدین وازم انتقادکنین ممنون.

    Completed   Mature
  • {PUNISH} H.S
    79K 6.3K 46

    میبوسمت و اسلحه ارو رو سرت نشونه میگیرم من رو میکشی و نوازشم میکنی بهم لبخند میزنیم و از هم متنفریم سکس میکنیم و شمع روشن میکنیم نفرین میکنیم و دعا میخونیم امروز هستی و فردا نه فردا دشمن من هستی و امروز جونت رو برام میذاری امروز من و توییم علیه دنیا فردا من علیه توام مقابل دنیا میبازم و برنده میشی هردوی مارو به دار...

  • NO LIMIT •|ziam|• COMPLETED
    686K 93.7K 122

    Highest ranking : #1 in fanfiction For more than four continuous months -داری محدودم میکنی! +نه... فقط دارم عاشقت میکنم. -نمیخوامش! +دست تو نیست... دست هیچکس نیست.

    Completed  
  • تمام قلب من
    439K 30.4K 153

    خاطره به کنار... حتی اسمم را هم فراموش کردی! همین روزهاست که یکی از عاشقانه هایم را برای کسی بفرستی و ‌بگویی : ببین این متن چقدر شبیه ما دوتاست...

    Completed  
  • Malik pile
    42.1K 3.2K 57

    [ عمارت مالیک ] - همینطور که حتما متوجه شدی من تو رو خریدم پس تو از الان متعلق به منی ، روشنه ؟ قبل از اینکه سرم رو تکون بدم هشدار داد - تو باید کاملا در برابر من مطیع و مودب باشی اما سر تکون دادن اصلا مودبانه نیست - بله - بذار کمکت کنم ، تو باید همیشه از کلمه آقا یا رئیس استفاده کنی ! - بله آقا ... * همه فکر میکردند...

  • منطق ها و وقتی های ایدا
    3.2K 730 21

    منطق ها و وقتی های احمقانه ی یک احمق

  • *بهار*
    326K 19.4K 127

    "بهار"اسم رمان واسم دختریست که اینار من راوی اون وزندگیش هستم.دخترسنگین وسرسخت وجدی والبته دست وپا چلفتی وزبون دراز وکمی شیطون وصدالبته پرو. امیدوارم خوشتون بیاد. امیدوارم باز هم مثل "رهای من"همراهیم کنین. "بهار"دومین اثر منه بعد از"رهای من"که بسیار موردلطف شما قرار گرفت. نظروانتقاد وپیشنهاد یادتون نره. ice queen

    Completed   Mature
  • Daddy's Diamond (Z.M) #1
    6.3K 663 16

    سعی کردم زندگی عادی‌ای برای خانواده‌ام بسازم.. ولی تمام تلاش‌هام به بن‌بست خورد! نمی‌تونستم جلوی صدایی رو بگیرم که از درونم زمزمه می‌کرد: «تو هم یکی از مایی!» Zayn Malik FanFiction Copyright © 2017 Dark Angel Started: October 23, 2017

  • Stupids
    116K 16.7K 49

    «احمق‌ها» من معمار نیستم ولی می‌دونم پیش از این که قصر بسازی باید آلونکت رو خراب کنی. نمی‌تونی روی همون زمینی که آلونک داری قصر رو هم بخوای. قبل از این که برجت ده‌ها متر بالا بره... اول باید چند ده متری رو پِی بکنی و پایین بری. من معمار نیستم ولی زیاد تو حرفه‌ی این و اون سرک می‌کشم : ) A Zayn Malik Fanfiction

    Completed  
  • Freedom of Sin
    71.9K 11.4K 51

    «آزادی گناه» من یک انسان آزادم! من اجازه دارم تمام قوانین انسانیت رو درهم بشکنم... از مخالفانم بهره‌کشی کنم... هر کس سر راهم بایسته رو بکشم... اعتقاداتی که از نظر خودم غلطه رو نابود کنم... چون من یک انسان آزادم! A Harry Styles Fanfiction

    Completed  
  • Perfect Disaster (Z.M)
    24.7K 3K 30

    [ C O M P L E T E D ] اون مثل یه گرگ، توی جنگل تاریک شکارشو دنبال میکرد. هرچقدر که ادگار در دنبال کردن زین مهارت داشت زین هم در فرار کردن ماهر بود. اونا همو خنثی میکردن نه ادگار میتونست زین رو بگیره.... نه زین میتونست تا ابد فرار کنه..... pErFeCt dIsAsTeR (ZaYn MaLiK) Copyright © 2016 Kiki_kogarashi Completed on Wedn...

    Completed  
  • دوشيزه
    286K 24.8K 143

    من به اين معروفم كه بد عاشق ميشم تو كه ميدونستي،چرا موندي پيشم؟ اگر سرگردوني،حالمو ميدوني نخواه عاقل شم و دست بردارم

    Completed   Mature
  • Forgotten love||shawn persian fanfic
    2.5K 236 18

    -امکان داره یادش بیاد؟ اینکه چه قدر دوسش داشتم؟ -شان انقدر خودتو اذیت نکن اون بالاخره یادش میاد نویسنده: sawraw_asd

  • What Would You Do If...
    80K 9.7K 105

    چی کار میکنی اگه...

  • Vampires Part Time(Persian Translation)Zayn Malik
    11.3K 1.6K 24

    با چشم هاي کاراملیه کمرنگش به من خیره شد و گفت" کیرا، دیگه نمی تونم بهت دروغ بگم" بعد کتش را از تنش درآورد، دکمه هاي پیراهنش را باز کرد و اجازه داد روي زمین بیفته. دست هام رو بالا گرفتم و گفتم" زیاده روي کردم زین، فکر نمی کنم این ایده ي خوبی باشه." با شور و هیجان به من خیره شد، احساس میکردم نگاهش اعماق وجودم رو سوراخ...

    Mature