ناظر و منظور
نثرِ داستان منظومِ ناظر و منظور اثر وحشی بافقی ناظر و منظور درباره عشق بین پسر شاه منظور و پسر وزیر ناظره. Best rank: #5 in romance
نثرِ داستان منظومِ ناظر و منظور اثر وحشی بافقی ناظر و منظور درباره عشق بین پسر شاه منظور و پسر وزیر ناظره. Best rank: #5 in romance
«طبقهی بالا» من تنهای تنها بودم! یادم نبود چند وقته... سالها... خاطرات کمکم پاک شدن. حتی اسمم رو به سختی به یاد میآرم. شب و روزها میگذرن. یادم نیست به چه گناهی این جا حبس شدم. هیچی یادم نیست... تنهایی، تنهایی، تنهایی... ...و بعد، یه روز در صدایی کرد و من به جای صورت روانپزشک، چهرهی یه دختر جوان رو توی چارچوب در...
" من با بیماری روانیم یا نقص هام توصیف نشدم بلکه با جوری که زنده موندم و پیروز شدم توصیف شدم "
گى بودن گناهه. تتو كردن گناهه. سكس داشتن قبل از ازدواج گناهه. بودن با لويى گناهه، هرى اينو ميدونه. اون ميدونه بودن با اون مرد مخالف هر چيزيه كه اون باور داره. اما حتى اگر اون مذهبيه ولی هنوزم كنجكاوه. *** *this book is translate by page and its not allowed to copy*
روح تنهایی که خودش رو توی باجه تلفن حبس میکنه و شروع میکنه به زنگ زدن به خواهر دوقلوی دوست دختر مرده اش.
Tessa Young is an 18 year old college student with a simple life, excellent grades, and a sweet boyfriend. She always has things planned out ahead of time, until she meets a rude boy named Hardin, with too many tattoos and piercings who shatters her plans.
اکادمی وُرتینگتون؛یکی از با اعتبار ترین اکادمی در کل انگلستان. خب این همچنین ب اکادمی سکس هم معروفه چون وقتی یه بار وارد شدین باید سکس داشته باشین ...با یه دانش اموز بزرگتر ، دانش اموز کوچیک تر یا حتی یه معلم. یه بار کساندرا رز ءِ زیبا و پاک وارد راهرو میشه دخترا پسرا و حتی معلما ازش ازش خوششون میاد ... خب،از پاکیش...
"دكتر استايلز توي اتاق معاينه منتظرتون هستن" Warning ⚠️ Sexual Content * پارت ١٣ به بعد اينجا آپ ميشه * پارت هاي قبلي رو در اينجا بخونيد : http://my.w.tt/UiNb/oN48j5XRBD * يا به اين آيدي بريد : @kimnem
.. -میدونی اولین باری که دیدمت چی توجهمو جلب کرد؟ سرمو تکون دادم.. برگشت و به پشتش خوابید.. بعد اینکه با ورنون از پیشم رفتین اولین چیزی که تو ذهنم جرقه زد این بود.. -OH he was blue.. لبخند زدم و چرخیدم سمتش.. -چشمات همون رنگ آبیه مورد علاقم بودن و تو همون لحظه که بهشون فکر کردم یه چیزی رو حس کردم که دوستش داشتم و بعد...
افتادم اما نه رو زمين چون يكي منو گرفت...اون گرم بود و من يخ...اون قوي بود و من ضعيف...اون قلب داشتو من حتي نميدونم داشتنش چه حسي داره... Contains sexual stuff🔞
[Completed] [ هرى ادوارد استايلز ، اونطورى بهش نگاه نكن شما فقط دوتا دوستيد ]