Saving Angel💕
"من خاموش بودم و زندگيمو از دست دادم،زندگي كه معنيشو نفهميدم!چون من زندگي نكردم،نتونستم زندگي كسي باشم" +اشتباه نكن،چون من دقيقا معني زندگي و با تو فهميدم...
"من خاموش بودم و زندگيمو از دست دادم،زندگي كه معنيشو نفهميدم!چون من زندگي نكردم،نتونستم زندگي كسي باشم" +اشتباه نكن،چون من دقيقا معني زندگي و با تو فهميدم...
Highest rank #25 in FANFICTION . When the emerald green eyes fall into the night sky. . . /Staring/ -Harry styles | -Maggie Lindemann | - & Rest of the boys | . /Story by/ -Farrysh & Fawzeh . . All The Love -F ♡ ~Please vote & comment what you think about this story~
تو اعجاز من بودى... من حيات تو شدم... ديگرى اما آتشمان را خاكستر كرد! [پایان یافته] "Zayn fanfic"
ساعت نزدیکه سه نصفه شبه دارم از سر درد میمیرم اوه بهتره هر چه زودتر این کوکائنارو از رو میز جم کنم و یه قرص بخورم از جام بلند شدم تا برم سمت یخچال اما با صدای ناله ضعیفی متوقف شدم حتما اثر توهم ماشروم و کوکه توهم زدم سرمو تکون دادم و به راهم ادامه دادم اما صدای ناله دوباره بلند شد دمبال صدا رفتم تا به گاراژ پشت خونه...
وقتی کلمه حسادت رو میشنوین،چی به ذهنتون میاد؟؟ شاید بگید حسادت بده؛ولی زمانی خوبه که ازش به عنوان یه انگیزه برای بهتر کردن خودت استفاده کنی. رقابتمون،رقابت نبود.حسادت بود! متاسفانه با حسادت توی درد سر افتادم... از من میشنوید جای حسادت ، خودتونو بهتر کنید! **** اره.... من قدرشونو ندونستم....... چون من به هیچکس اهمیت ند...
وقتی پرستار یه بیمار روانی باشی حتی عشق جور دیگه ای وارد زندگیت میشه +18 _داستان کاملا متفاوت هست پس آدم های متفاوت این داستان رو انتخاب میکنن، شما جزو شون هستی؟
[Completed] حراج سکس.. این چیزیه که وقتی راجبش میشنوید یاد دخترای جوون میوفتید که به پیرمردای پولدار فروخته میشه. و حالا نوبت به اسکایلر ، کسی که متوجه شد صاحبش یه پیرمرد نیست رسید...
زندگى دوست داشتنى من با ورود مرد مرموزى بهم خورد. مردى كه شباهت خيلى زيادى به دخترم داشت!
هیچ وقت فکر نمی کردم یه لجبازی کوچولو با یه غروره مسخره انقدر بهم صدمه بزنه