Select All
  • who do you think you are?
    9.5K 1K 18

    همه چی از من آغاز شد! وقتی آروم آروم وجودم شروع به نوشیدن عصاره ی زندگیم کرد... دقیقا از وقتی من،من رو میکشت! یه قتل عام فجیح تو من بودو نمیخواستم کسی بفهمه. این فداکاریه من بود... که کم کم بعد از چهارسال جاشو به خودخواهی محض داد:) ولی بدرک خواننده ی عزیز بدرک!!!! من همینم که هستم . و پس میگیرم هرچیزی که این قاتل لعنت...

    Mature
  • Big Brown Eyes(ترجمه)
    23.5K 3.2K 40

    زین مالیک همیشه متفاوت بوده.از بچگی تا الان که هفده ساله شده.مردم هیچ وقت اون رو نفهمیدن و در مقابل هم اون هیچ وقت مردم رو نمیفهمیده.پس اون توی رویاهاش زندگی میکنه.جایی بین رنگ های قشنگ قشنگ و نقاشی های توی دفترش. اون بالاخره علاقش رو به پسر قد بلند و موفرفری،هری استایلز،نشون میده.اما هری محبوب و معروف چطور به پسر ساک...

  • Remember My Life...(zarry,by Raphael.shagha)
    970 79 3

    فقط کافیه یادت بیاد... چرا یادم رفت ما.. زندگیمونو یادته.. نه این شروعش بود... چرا باید پایانش بد باشه دل منو شکست من بلند شدم ولی قلبم نمیتپه بیا پیشم یادت بیاد زندگیمونو بازی سرنوشت. چرا بد تا کردی بگو پیشم میای. بیا تو رویام بیا از اول بسازیمش ما قوییم بیا این دفعه ما با سرنوشت بازی کنیم نزار...

  • Can I Hide Him?(Z.S)
    30K 3.7K 45

    ماهر مشكلي رو حل ميكنيم به مشكل بزرگتري برميخوريم...داستان زندگي ما چيه؟ گذشته ي تاريك من يا آينده ي تاريك تو؟ [تكميل شده در تاريخ 3/nov/18]

    Completed  
  • The Destructive Love
    1K 121 3

    لویی و هری بعد از کلی تلاش بهم رسیدن و حالا زندگی عاشقانه و بی دغدغه ی خودشون رو شروع کردن. اونا هرروز صبح از خواب بیدار میشن و روز عالیه خودشون رو شروع میکنن، اما صبر کن! مشکل همینجاست این روزای تکراری و شبیه بهم ، این روزای خوب و بدون اتفاق ، روزای بدون هیجان داره حال هری رو بهم میزنه! و چه چیزی بیشتر از زین مالیک...

  • LuvWar
    22.4K 3K 75

    اونا یادشون نمیومد که من کیم و هویتم براشون فقط درد بود پس گذاشتم تو فراموشی بمونن و خودم... سرم به انتقام گرمه

    Completed  
  • Zarry one shot
    16.3K 824 6

    داستان های ترجمه شده تک قسمتی از زری رومنس های زین و هری (اسمات)

    Mature
  • Darkness Prevailed [zarry]
    17.7K 1.8K 17

    Zarry stylik au چشماشو از پسر گرفت و خیره به آسمون با خودش زمزمه کرد: اون دیگه برنمیگرده ... صورتش خیس بود... دیگه حتی خودشم نمیدونست که این خیسی به خاطر قطره های بارونه یا اشک...ماشین بهش نزدیک شد...به خاطر بارون کنترل از دست راننده خارج شد... طرف دیگه ی خیابون... پسرک داشت اروم اروم ازش دور میشد... چشماش تار بود و چ...

    Completed  
  • Dusk Till Dawn |Z.S|
    5.5K 459 10

    اگه کسیو دوست داری باید بهش اعتراف کنی نابود شدنش توروهم نابود میکنه

  • love Me Blue (ZARRY)
    63.6K 6.7K 26

    #🔞 "" درست وقتی که وارد دانشگاه شدم اتفاق افتاد.. اولین روزی ک واسه ملاقات با مدیر دانشگاه رفتم اون خورد بهم! دوتا قطب مخالف ولی مکمل همدیگه من زیادی تو کیوتیتم موندم! و اون زیادی گُنگُ خشنه! ولی بلده چیکار کنه..! احمقانس ازش جلوی بقیه تو راهرو دانشگاه کتک بخوری ولی چند وقت بعد تو خونه ای که واسه دانشگاه با هم زندگی...