WAR OF HEARTS [L.S]
نگذار که فکر غرق شدن مرا در خود فرو ببرد نگذار که این گونه قصه ی تلخ مان به پایان برسد رهایم مکن ای عشق رهایم مکن.. 《WWII》
نگذار که فکر غرق شدن مرا در خود فرو ببرد نگذار که این گونه قصه ی تلخ مان به پایان برسد رهایم مکن ای عشق رهایم مکن.. 《WWII》
[Completed] «اونی که استخون گونه داره میدونه ک پرنس عاشقشه؟» جایی ک هم لویی و هم هری پرنسایی هستن که سرنوشتشون اینه که با هم ازدواج کنن
.بخاطر من...بخاطر من و هری... باز هم دووم بیار اقای چارلز...دلم برات تنگ میشه و به زودی به دیدنت میام _لویی_
زندگى دوست داشتنى من با ورود مرد مرموزى بهم خورد. مردى كه شباهت خيلى زيادى به دخترم داشت!
اگر دروغ گفتنِ من ، به داشتنِ تو ختم ميشد ، من حاضر بودم زود تر از اينا اين دروغ رو فاش كنم !
مادرش هيچوقت بهش نميگفت پدرش كيه و كجاست،اما يه روز پدرش با پاى خودش مياد....(+18)
بازی با یازده نفر شروع میشه اما چند نفر زنده میمونن؟ ..... این فن فیک توی اینستاگرام گذاشته شده بود و حالا کاملش اینجا گذاشته شد
میدونی هری ، همه ما اخرش میمیریم ، کارمون یه سره میشه ،تموم میشیم میریم پی کارمون ، استخونامون تجزیه میشه و احتمالن روحمون هم به ارامش نمیرسه ، نمیخام دروغ بگم حتی توام همیشه جوان و زیبا نمیمونی ، ولی باورم کن ، من حتی اون موقع هم دوستت خواهم داشت " خوشحال میشیم اگه داستان رو بخونید و در این صورت که خوشتون اومده او...
Highest ranking : #1 in horror استوری های کوتاه ترسناک شاید با شیپ های دوست داشتنی متاسفانه !
انسان؟خيلي وقته چيزي ازشون نشنيدم! اينجا فقط بايد هيولا باشي! ________ اين داستان شامل صحنه هاي خشن و مثبت هجده ميباشد! اگر مشكل داريد خواهش ميكنم وارد نشويد!❤️ #9 in fanfiction
Harry!Deaf Louis!Blind In the Styles School For The Deaf And Blind, relationships are harder than normal. Life is harder. Its hard for Louis to express himself to just anyone. It doesn't help that he doesn't like to talk. Harry, however, likes to know peoples stories. In other words, he was nosey. Being deaf all h...
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
لویی میدونه که بالخره وقتش رسیده. وقتشه که واقعیت رو برملا کنه و احساساتشو... به هری، به تمام دنیا !
کی میدونه ؟؟؟ ... فاصله بی تفاوت بودن تا وابستگی و دوست داشتن فقط یه خط باریکه ... اونا وابسته شدن ... همدیگرو دوست داشتن ... انسان و خون اشام ..... قانون مرگ رو نادیده گرفتن ... بهش اهمیتی ندادن ... اهمیتی ندادن به چیزی که بین عشقشون فاصله مینداخت ... انجامش دادن ... حالا اونا عاشق بودن ... خون اشام در برابر خو...