Select All
  • with love,gun[cockles]
    32.2K 4.7K 49

    [completed] هفت روز...،فقط هفت روز ديگه صبر كن و اونوقت بهش بگو...! . . . . . . . . . . . 🔞خوندن اين داستان ممكنه براي خواننده هاي سن پايين مناسب نباشه🔞 ايده پرداز: @bsunknown

    Completed   Mature
  • Fire And Stone(Z.M)
    166K 26.5K 69

    اون حتي جرعت نداشت به اون مرد نگاه كنه

    Completed  
  • Me,You,Him! (Ziam)
    331K 41.6K 41

    [COMPLETED] *لیام من میترسم... تو عاشق کدومشونی؟ اون پسر پانک عوضی ای که روزا زندگیتو جهنم میکنه؟ یا... اون پسر بچه افسرده ای که شبا به بغلت پناه میاره؟ +اگه بگم جفتشون,فکر میکنی دیوونم...نه؟

  • princess- "persian translation"
    21.5K 2.8K 21

    -زین کنار گوشم زمزمه کرد:"ولی نگران نباش پرنسس، من هیچوقت تنهات نمیذارم. چون نابود کردن زندگیت زیادی برام سرگرم کننده‌ست." صداش تاریک و پر از نفرت بود‌...

  • Gamble {Z.M}.{L.S}
    18.1K 2.4K 18

    زین کُلت مشکی رنگ رو روی شقیقه ی لیام گذاشت.بغض و گریه امونش رو بریده بود. لیام هم متقابلاً با دستای لرزون سر کلت رو روی قلب زین نگه داشت و با چشای اشکی گفت لیام_بیبی من نمیتونم اینکارو بکنم...چطور میتونم...نفسم رو...بکشم آخر جملشو نالید اما زین لبخند مهربونی بهش زد و گفت زین_تو باید اینکارو بکنی...من میخوام...حتی تا...