Leica
• Name : Leica 📷 • Couple : Vkook • Writer : Ziwon • Summary : یک دوربین! همه ی آنچه که سرنوشت برای گره زدن آن دو در سال ۱۹۵۱ نیاز داشت، یک دوربین بود و همه ی آنچه این گره را می گشود٬ جنگ؟ عاشقانه ای در دل جنگِ میان دو کره!🚢
• Name : Leica 📷 • Couple : Vkook • Writer : Ziwon • Summary : یک دوربین! همه ی آنچه که سرنوشت برای گره زدن آن دو در سال ۱۹۵۱ نیاز داشت، یک دوربین بود و همه ی آنچه این گره را می گشود٬ جنگ؟ عاشقانه ای در دل جنگِ میان دو کره!🚢
[Finished] Jeongguk has it all. He is young, handsome, rich, has a beautiful fiancée. He will soon become a CEO at his father's company, which is one of the most successful companies in Seoul. It would seem that his life is almost perfect. Everything seems to be organized and intricately planned. He is happy, or at l...
جولای 2016، نقطه زمانی پر تلاطمی برای بیون بکهیون هجده ساله ای بود که عشق سوزانی رو نسبت به پارک چانیول، راننده شخصیش حس میکرد. عشقی که در پیچ و تاب پاپیتال ها رشد کرد و عطر و بوی شکوفه های تابستونی گرفت! رد و بدل شدن نگاه های شیطنت آمیز از آینه ی جلویی ماشین و گونه های گلگون، بوسه های یواشکی و پنچر شدن های مصلحتی بر...
♥️••●کاپل: چانبک؛ سکای ♥️••○ژانر: رمنس؛ درام، زندگی روزانه، NC+18 ♥️••●خلاصه: چانیول یه بیزنس من موفق و یه دانشجوی برجسته تو دانشگاهشونه. این مرد موفق یه نقص کوچیک تو ظاهرش داره که با همه ی کوچیک بودنش، به چشم اطرافیانش بزرگ میاد. اون لکنت داره و سر همین موضوع کوچیک بار ها کسی که عاشقشه، قلبش رو میشکنه. هرچند به مرور...
تهیونگ نگاهش رو به آبهای ساکن دریاچهی نقرهای دوخت. تصور نبودِ میخک سفیدش، زخم ریش شدهی روی قلبش رو میسوزوند. _همهچیز زندگی مربوط به اولین نفری هست که وقتی خبر خوبی میشنوی بهش اطلاع میدی؛ مشکل زندگی من همین جاست سنسه... اونی که من خبرای خوبم رو زودتر از بقیه بهش میگفتم دیگه نیست. غمِ صدای بم و گرفتهاش، انگار د...
+میتونی کنارم خوشحال باشی؟ -میتونم کنارت ناراحت باشم؟ غیر ممکنه... Chanbaek*Kaisoo*Sung hoon&park bogum*
جونگین ولیعهد امپراطوری بزرگ باکجس و سهون برادر کوچکش که از کودکی خارج از قصر زندگی میکرده... چی میشه اگه برادر کوچک تر یه روز به قصر برگرده و باعث شه قلب جونگین با تموم نفرتی که ازش داشته به تپش بیوفته..... کاپل:#کایهون #چانبک #کریسهو ژانر:تاریخی، رمنس، اسمات، فانتزی "باد پائیزی ابرهای سپید را در آسمان می پراکند سب...
"بکهیون... محض رضای خدا. من میدونم که از زندگی چهچیزی میخوام. اینکه تو رو داشته باشم، خب؟ اما تو... تو نمیدونی. نمیدونی چهچیزی میخوای. از زندگی، من، حتی خودت! بهم میگی ازدواج کنم و بعد بابتش بازخواستم میکنی. من رو میبوسی و روز بعد میگی که عشقم احمقانهست. ازم میخوای تمومش کنم و بعد شاکی میشی که چرا ازت دوری کرد...