Always with you [L.S]
وقتی تورو دیدم روز عادی نبود...بعد از اون هیچ روز دیگه ای عادی نبود... عشق...این تنها کلمه ای بود که بهش باور نداشتم! اما...فکر میکنم با تو شدنی شده استایلز!
وقتی تورو دیدم روز عادی نبود...بعد از اون هیچ روز دیگه ای عادی نبود... عشق...این تنها کلمه ای بود که بهش باور نداشتم! اما...فکر میکنم با تو شدنی شده استایلز!
[Completed] " تو خیلی ریزه میزه و شکننده ای. من میخوام همونطور باهات رفتار کنم" لویی با یکی از فرهای هری بازی میکنه و لبخند میزنه " پسر پرفکت من. هزای من" " میگن تو مثل یه خدا راه میری. نمیتونن باور کنن من تو رو ضعیف کردم" .... لویی یه پانکه. معروف برای بی ادب و آزاردهنده بودن نسبت به همه. به استثناء هری استایلز.
Can you feel the things I feel right now with you Take my hand There's a world I need to know ~~Little Stranger
[OnGoing] استایلزها و تاملینسون ها. این دو خونواده به دلیل اتفاقی در گذشته، هیچوقت باهم کنار نیومدن. به همین دلیل لویی تاملینسون از هری استایلز متنفره، به همین سادگی. هرچند چیزی که لویی -یا هرکسی توی خونوادشون- نمیدونه اینه که هری از لویی متنفر نیست، درواقع کاملا برعکسش. اون همیشه از پسری که موهاش مثل پر نرم بود خوش...
۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی که اجازه ورود به این دنیا رو نداره.... کاری که انجام دادن واقعا ارزششو...
.. -میدونی اولین باری که دیدمت چی توجهمو جلب کرد؟ سرمو تکون دادم.. برگشت و به پشتش خوابید.. بعد اینکه با ورنون از پیشم رفتین اولین چیزی که تو ذهنم جرقه زد این بود.. -OH he was blue.. لبخند زدم و چرخیدم سمتش.. -چشمات همون رنگ آبیه مورد علاقم بودن و تو همون لحظه که بهشون فکر کردم یه چیزی رو حس کردم که دوستش داشتم و بعد...
"تبریک میگم اقای استایلز، شما حامله این!" "اما من پسرم!" "خب درسته... نه، نه از نظر تکنیکی" Written by @throughthedark97
Larry & Ziam "اون چشه؟" سوالی که هرروز از خودم میپرسم!! میدونم که یه روز، جوابشو میفهمم...! . •| WARNING! : دارای مقادیر زیادی صحنه های خاص ؛) و شاید برای شما، آزار دهنده!!! [ +14 ^^ ] روند آپ : "فعلا" نامنظم _K2
_گفت : جرأت یا حقیقت؟ +گفتم : مگه فرقی هم داره؟ _گفت : نه +گفتم : حقیقت؟ _گفت : دوسم داری؟ +گفتم : میشه جرأت رو انتخاب کنم؟ _گفت: باشه، جرأت! توو چشام زل بزن... "Cover by :IWontBeThe One
لویی:واقعا میشه منم طعم خوشبختی رو بچشم؟! هری:اره لاو ما میتونیم باهم خوشبخت باشیم:) لویی:عاشقم میمونی؟! هری:تا ابد:) لویی:عشق ابدی من💙💚