Beauty and the beast [sterek]
-چه زمانی یه هیولا دیگه هیولا نیست؟ +زمانی که عاشقش بشی. تقدیم به سیذارتای عزیز به مناسبت تولدش=) سیزدهم اسفند سال ۹۹ sterek & Thiam
-چه زمانی یه هیولا دیگه هیولا نیست؟ +زمانی که عاشقش بشی. تقدیم به سیذارتای عزیز به مناسبت تولدش=) سیزدهم اسفند سال ۹۹ sterek & Thiam
سرعت و شتاب، دو محرکه ای که جریان خون رو تو رگ هاش تشدید می کرد. با هر درجه ای که عقربه ی سرعت سنج بالا می رفت حس ازادی بیشتری بهش دست می داد. دین وینچستر، آلفایی که عضو مسابقه ی غیرقانونی خیابونی بود، می دونست چطور عطش اون امگا به هیجان رو رفع کنه. اما چیزی که امگا نمی دونست، تحت تعقیب بودن باند اتومبیل رانی توسط پل...
۱۰ سال زندگی به عنوان یه گرگ اونم بخاطر عذاب وجدانی که هنوز که هنوزه رهاش نکرده دریک..آلفای کامله گله ی هیل نتونست از خانوادش حفاظت کنه و خیلیا رو از دست داد ولی.. آلفا برمیگرده نه برای انتقام. بلکه برای اتحاد و حفاظت اونم از کسایی که بهش توی این راه ملحق شدن کسایی که دوستشون داره ولی بدون جنگ نمیشه به هدف رسید و جنگ...
~ برای یه پروژه، دین وینچستر و کستیل نواک، دو تا غریبه، مجبورن 36 سوال رو با صداقت کامل به هم دیگه جواب بدن. ولی سوالا خیلی شخصین و ممکنه بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردن راجب همدیگه بفهمن و با احساسات بیشتری رو به رو بشن. کتاب اصلی در پیج نویسنده: @laurenABlack سوال ها از کتاب ویکی گرنت برداشته شده: "36 questions t...
Story by mishcollin available on ao3 Art by jackiedeeart on Instagram دین همون هیولاکُش 22 ساله ی همیشگی ایه که مادرشو از دست داده تا زمانی که توی یکی از شب های سپتامبر یه بارونی پوش غریبه به شیشه ی ماشینش می خوره و ادعا میکنه که یه فرشته است که اونو از آینده می شناسه و الان در حال فراره. یا... این داستان درباره ی کست...
"نیمه تاریک من" میشا با صدای لرزونی گفت:"اینکه بخوای از دست خود واقعیت فرار کنی خیلی سخته، از دست صداهای توی سرت، احساساتی که توی رگهات جریان داره. کی میدونه راه درست چه راهیه؟چی سفیده چی سیاه؟واسه من همه چی فقط خاکستریه." جنسن دستشو روی گونهی میشا گذاشت و به چشماش زل زد:"پس خودتو ازاد کن میشا، بزار توعه واقعی زندگی...
castiel:is that supposed to be funny? dean:no castiel: dean:it's hilarious -supernatural-
[Destiel fanfiction] [Persian translation] [On-going] دین سالهاست که از سمی مراقبت میکنه.حتی وقتی که دبیرستان رو ترک کرد,پیشش موند تا اون دبیرستان رو تموم کنه..کاری در تعمیرگاه گرفت تا دیگه به عمویشان "بابی" یا پدرشان متکی نباشند...از خودش و سم حمایت کرد یک روز شخصی رو دید که زندگیش رو برای همیشه تغییر داد..اون ها باه...
وانشات های کوتاه از دستیل. شاید هم کاپل های دیگه از سوپرنچرال....! درخواستی هم باشه مینویسم :) cover by @InfectedFantasy 💙 💙💚💙💚💙💚💙💚💙💚💙💚💙
کس و دین در دنیای رو به ویرانی بعد از برخاستن لوسیفر برای بقای خود و سایر انسان ها تلاش میکنند. داستان پایان ، تاریک و غمگین و در دنیایی بدون ذره ای امید اتفاق می افتد. داستان کامل شد 💙