✾I Hear Your Voice✾
{𝘖𝘯𝘦𝘴𝘩𝘰𝘵} هر روز و هرشب به دیدنت میام و باهات حرف میزنم به امید اینکه صدام بهت برسه و جوابم رو بدی... ❁𝙽𝚊𝚖𝚓𝚒𝚗❁
{𝘖𝘯𝘦𝘴𝘩𝘰𝘵} هر روز و هرشب به دیدنت میام و باهات حرف میزنم به امید اینکه صدام بهت برسه و جوابم رو بدی... ❁𝙽𝚊𝚖𝚓𝚒𝚗❁
-چیزی که ما داریم ازش فرار میکنیم، خودمون هستیم! -Namjin story✔ Started: 2019, 15 Feb. Finished: 2020, 28 Mar.
نامجون هیچ وقت فکر نمیکرد که یه آدم کوچولو توی دیوار اتاقش زندگی کنه. اما وقتی به خاطر اشتباهش اون بند انگشتی بزرگ میشه، باید بهش کمک کنه تا دوباره مثل قبل بشه. برای اونا توی مسیرشون برای عادی کردن شرایط، اتفاقات جالب، بامزه، ناراحت کننده و همینطور رمانتیکی میوفته. یاد گرفتن خوندن و نوشتن، جنگ با زنبورای وحشی (که دشم...
ده سال از ازدواج کیم نامجون و کیم سئوکجین گذشته حالا اونا والدین پنج تا بچه قد و نیم قدن کیم یونگی هشت ساله به عنوان بزرگترین برادر به دنبالش کیم هوسئوک هفت ساله دومین هیونگ کیم جیمین و کیم تهیونگ چهار ساله دوقلوهای پر دردسر و در نهایت کیم جانگ کوک یک ساله این داستان روزمرگی ها و مشکلات خانواده پر جمعیت و دوستداشتنی ک...
couple=jinjoon! در حالیکه به خط خطی هایه خشن و درهم برهمی که رویه یکی از برگه هایهdream notebook( دفتر رویا) به وجود اورده بود نگاه میکرد با خودش فکر کرد که امشب چه چیزی باعث شده بود که در ذهن پر از تخیلات و رویاهاش چیزی جز خط خطی هایه خاکستری رنگ پیدا نمیشد !! انگار ذهنش آشفته بود و خسته....انگار امشب نمیتونست با دن...
{𝘛𝘰𝘸𝘴𝘩𝘰𝘵𝘴} کاری جز نگاه کردن به پسرک گل فروش بی نامو نشون ازم بر نمیاد تنها آرزوم اینه که یه روزی بین این همه روز گذرا اونم چشمش بهم بیفته فقط واسه یک لحظه یه لحظه کوتاه... ❁𝙽𝚊𝚖𝚓𝚒𝚗❁
اتاقی به پاکی رنگ سفید که گاهی با چکیدن اشک های اون مرد به سرخی خون آلوده میشه و رنگ گناه می گیره. "لبخندی که روی لب های شکنجه گرم هست، قطعا زشت ترین تصویر برای منه" نام: white room / اتاق سفید ژانر : ترسناک، انگست، درام، رمنس، اسمات کاپل: نامجین #multishot چند شاتی ⚠️اخطار: این نوشته حاوی صحنه های خشن آزار و شکنجه اس...
تو یه حرکت سریع بلند شد و صورتش رو تو فاصله یه اینچی پسرک زیبا نگه داشت... چهرش بانمک بود توام با غرور و سرزندگی خاموشی که منتظر تلنگر بود... چشمای درشت و لبای قلوه ای... دقیقا استایل نامجون بود! سوالی که براش پیش اومده بود و مغزش رو مث خورده داشت میخورد... *چطور تا الان سالم مونده و مث یه الماس داره مقابلم میدرخش...