Eros [L.s]
"به کسی یا چیزی وابسته نشو که نتونی زیر سی ثانیه قیدش رو بزنی."
بذار یک توصیهای بهت بکنم؛ دنبال چیزای عادی در ادمایی که با رانندگی در مسیر مارپیچ جون خودشون رو به خطر میندازن، نباش!
تروی تاملینسون بهترین دوست و دست راست دزموند استایلز یعنی آلفای پک استایلز صاحب یه فرزند امگا می شه طی اتفاقاتی متوجه می شن لویی تاملینسون پسره تروی جفت تقدیریه آلفاهای سه قلو ادوارد ، هیرو ، هری استایلز یعنی پسرای دزمونده چی می شه اگه خواهره لویی که یه آلفاست بمیره ، تروی دزموند رو مقصر مرگه دخترش بدونه پس با جوانا...
_______________________ [دنیایی که توش هری فرزند لوس و نازپرورده ی ملکه و پادشاه هست و لویی یه سرکشِ به ظاهر عوام زاده، که تمام عمرش فقط به یک نفر تعظيم کرده...] _______________________ داستان حقیقی جایی شروع میشه که در شب تولد هجده سالگی شاهزاده هری، لویی برای دزدی به قصر میره... و به جاش چیزی با ارزش تر از هر طلا و...
*یه مدت آپ نمیشه* [on going...] وقتی اعتماد از بین بره دیگه برات اهمیت نداره حتی اگه عاشقش باشی! 20211118
لویی یه ترو آلفاست که بخاطر اشتباهاتش از خانوادش طرد شده و هری گربینه ایه که سر از جنگل گرگینه ها درمیاره. چی میشه اگه هری، سولمیت و لونای لویی باشه؟ • a Larry Stylinson Fanfiction. [Mperg.] • -سِپَند تلگرام : FanfictionsOnly
به راستی فراموشی چیست... گرفتن یک انسان از خاطرات یا متلاشی کردن لحظات تعفن آمیز و درد منشانه در حیات همان انسان ؟ آیا فراموشی از دست دادن مرور شگفتی بال های پروانه یا عطش سقوط در اتمسفر عشق است؟ حقیقت فراموشی چیست؟ غیر از این است که حقارت زمان را در بند میپیچد و در فریاد ناپیدای روح خویشن را دفن میدهد؟ فراموشی ... ...
هری و لویی معلم دبیرستانن و بعضی وقتا حتی بیشتر از دانش آموزاشون بچگونه رفتار میکنن کرم ریختن های همیشگی شون و سر و کله زدن های متوقف نشدنیشون ممکنه اونا روبه جایی برسونه که اونا هیچوقت انتظارشو نداشتن
هرچند پررنگترین نماد پاکی و بیگناهیه، در راهپیمایی قدیسها جایی نداره چون تنها گناه در ذهنش هک شده. ~Sweet But Psycho جایی که هری سربازرس خبرهی اسکاتلندیارده و لویی.. چی میشه در مورد اون پسر گفت؟!
*Under Editing* تمام 17 سال زندگیش، لویی تاملینسون فکر میکرد که یه زندگی معمولی مثل بقیه داره. اون به عنوان یه پرنس زندگی کرد، و مشخصا انتظار داشت پادشاه بعدی بشه. اما شب تولد 18 سالگیش، لویی متوجه شد زندگیش ساده نبود (و دیگه هیچوقت هم یه زندگی عادی حساب نمیشد) وقتی توسط پادشاه اهریمن از خانوادهش جدا شد. لویی سریعا...
"پس...میخوای منو بکشی؟" "نه...من برای اسیب زدن به تو ضعیفم...با اسیب زدن به تو خودمو میکشم..."
️。:゚| درحـــال آپ |゚.・。゚ . . . ↜چه اتفاقی میفته اگه زین و لیامی که ازهم دل خوشی ندارن ،طی یه تصادف کسایی رو از دست بدن که موجب بشه به ناچار "پـدر بـشـن" و باهم زیر یه سقف از یه "بـچـه نـگهداری بـکنن؟" ☁️No.1 On Charts↷ #1 Ziam #1 ZiamMayne And More !
خطرناکترین موجودات چی هستن؟ به نظر من آدم موجود خطرناکی است. اما خطرناکتر از آدم ذهنشه. و این ذهن زمانی میتونه تبدیل به یه قاتل بشه که بیمار باشه. چون نمیتونه واقعیت رو ببینه. چون فقط اون چیزی رو میبینه که خودش دوست داره. ولی خطرناکتر از ذهنی بیمار چیه؟ چی اونقدر خطرناکه که فقط باید درمان و یا نابود بشه؟ ذهنی بیما...
و دوباره همون چشمها، چشمهایی که مثل سوردیزل بودند. همونقدر اعتیادآور، خطرناک و نفرین شده. " عزیزم! تماشا کن، ببین چجوری دنیات رو از چیزی که هست تاریکتر میکنم. با چشم دلت نگاه کن، چون من اون سوردیزلهای زیبا رو از حدقه درآوردم. ببین، ببین چقدر زیبا روی دستم میرقصن! چرا تحسینم نمیکنی؟ اون لبهای سرخت رو باز کن و...
هرچیزی در این جهان امکان گمشدن دارد، حتی خودش! جهانگمشده با جنگ، مرگ، خون، نفرت و کینه توام است. جهانی که در آن خبری از صلح نیست! اما، پیشبینی تمام جهانگمشده را دگرگون میکند. کسی پا به این جهان میگذارد که تمام قوانین را نقض میکند، یک استثناء. کسی که به ارمغان آورندهی صلح است. وارث جهانگمشده. حال، همه با پا خا...
[on going...] «فرقی نداره چندبار گم بشی هری! من هربار میام و نجاتت میدم...» پرنس لویی ویلیام تاملینسون، شاهزاده و جانشین یکی از هفت قلمرو و هری فقط یه خدمتکار سادهست... ولی چی میشه اگه یه روز دیگه اوضاع مثل سابق نباشه؟! چی میشه اگه داستانی که از بقیه برای خودمون ساختیم، زمین تا آسمون با واقعیت فرق داشته باشه؟! COVER...
_ من و تو به همدیگه گره خوردیم عزیزم. با هم از بالاترین جای بهشت رد شدیم و از اعماق جهنم گذشتیم! هیچ راهی وجود نداره که بتونیم بدون هم روی زمین خاکی زندگی کنیم...
یک مو فرفری که از قضا پسر محبوب مدرسهست؛ تقریبا همه دوستش دارند و اون کاملا از زندگیش لذت میبره. یک پسر چشمآبیِ ساکت و خجالتی اما بهطرز باورنکردنیای جذاب و خواستنی که باعث میشه پسر خاصی مثل فرفری، شیفتهی او شود. تنها مشکل این هست که اونها قبلا هیچگاه با یکدیگر صحبت نکردهاند. پس چه اتفاقی میافته اگه وزغ روی ج...
پس سقوط این شکلی بود . لازم نبود بیفتی . لازم نبود حتی کوچکترین حرکتی بکنی . سقوط ، توی یه لحظه اتفاق می افتاد . مثل پایین ریختن اشک مثل شکستن شیشه مثل خاموش شدن شمع ... توی یه لحظه تمام دنیات جلوی چشمهات از هم می پاشید . و تو وقتی متوجهش میشدی که دیگه خیلی دیر بود . by: lazhia Genre: smut , dark , romance , ang...
¦افاتیک¦، aphotic : محروم مانده از نور خورشید، غرق در تاریکی ایده از : چنل تلگرام گی سندروم.
«من نمیخوام دوستت باشم میخوام گردنتو ببوسم...» all the credit to @thighhighlarry
❌️Ongoing❌️ A story of lovely ziam از میون روزهای خاکستری بعضی ها دستهاتو میگیرن گرم و صمیمی و عاشقانه از جنس آفتابن میتونن تویخبندون ترین روز سال گرمت کنن... محبت هاشون مرحمت میشه، و آغوششون برات درست عین کانکت شدن به یه منبع فول از خوشیه به این میگن: یک عاشقانه ی مدرن
به آغوش کشیدمت و با بی رحمی تمام،روحت را بعلیدم و درخود حل کردم.سنگین و سست از تو،از حال رفتم و از آن به بعد همیشه تو بودی...
||complete|| "میتوان قطب را جهنم کرد پای دل از در میان باشد" همه چی از روز عروسی لیام شروع شد عروسی که فقط جسمن توی اون حضور داشت چون قلبو روحشو یه پسره اسیایی دزدیده بود
[من ناهمتام، ی سنت شکن... همتای من شو تا از بند قانون رها شی..] ☆اولین فن فیک از سه گانه ی جهان
کودک یتیمی که سرنوشت براش برنامه های زیادی ریخته بود توی قصر سلطنتی و دردونه شاه و ملکه بودن قشنگ بود واسش... ولی چی میشه اگه کودکی از خون و روح شاه و ملکه به دنیا بیاد؟ "این اتاق چرا پر از عکسای منه عالیجناب؟!" "من رویا هامو نقاشی میکنم لیام،گاهی هم مینویسمشون بعد میزارمش تو این اتاق و تو چه حسی داری که رویای پادشاه...