Black River {Ziam}
[On hold] « زوزهٔ وحشتناك باد رو شنید. جلوی اشك هاش رو گرفت. چقدر ترسناك بود که مردن یك نفر براش اهمیت داشت....! » Warnings⚠️: Violence, Cannibalism
[On hold] « زوزهٔ وحشتناك باد رو شنید. جلوی اشك هاش رو گرفت. چقدر ترسناك بود که مردن یك نفر براش اهمیت داشت....! » Warnings⚠️: Violence, Cannibalism
برنامه ها چیده می شن تا به هم بریزن قانون ها نوشته می شن تا زیرپا گذاشته بشن قلب ها عاشق می شن تا بشکنن فکر کنم بهش می گن قانون زندگی... [ZIAM], little bit [larry] and [shiall]
توجه « به علت شرایط شتی زندگی نویسنده دیگه نوشته نمیشه تا مدت نامعلوم » +وقتی اون منو به زندگی بر میگردوند تو اونجا نبودی. _تو نخواستی که باشم! +چون این تو بودی که اولش منو کُشتی.
" به خونهی من خوش اومدی پین کوچولو... قراره اینجا تبدیل به جهنمت بشه، طوری که برای فرار ازش مجبور بشی به خودم پناه بیاری..." کاپل: زیام (زین تاپ) ژانر: دراما، رومنس، انگست محدودیت سنی: NC 18+ کاور: ziam_malec
زی: فقط ده روز بهم فرصت بده و اگه دوست نداشتی- لی: و اگه دوست نداشتم کاری میکنی که دوست داشته باشم!
[completed] این یه قصه عاشقانه نیست عشق خیلی وقته نابود شده درست وقتی که لبخندا و حرفای عاشقانت بوی دروغ گرفتن! ___ ziam fiction Zayn top. Short story
نایل از همسایش زین مالیک متنفره. و کل بدنش پر از تتوست وبیشتر از هرکسی که نایل میشناسه سیگار میکشه و اونا بیشتر وقتشونوسرهم داد میزنن. تا اینکه به خاطر یه سری اتفاقات نایل عاشق زین میشه و....
"عروسک مسحور کننده ای مثل تو باید مرگی به زیبایی خودش داشته باشه شکلات و مطمئن باش براش بهترین برنامه رو دارم!" فانتزی (ومپایر، گرگینه)، اسمات. زیام/لری. زویی تاپ. تموم شده.
سه پسر جوان و البته تنها ک با نادانی به مرگ نزدیک شده یا حتی باعث مرگ شان میشوند 🚫🔴❌❗ (زین مالیک)😍😎
لیام:ازت متنفرم فاکینگ مالیک زین:ازت متنفرم فاکینگ پین،ولی منتظر باش ببین کی برندس عشق ممکن هست به تنفر و تنفر به عشق تبدیل بشه،هیچکس نمیدونه که قراره کدوم یک از این حالت ها زندگیشو عوض کنه
~COMPLETED~ به دنیا اومدن تو یه قصهی نوشته شده... زندگی کردن با یه سرنوشت مقدر شده... و مردن توسط یه محکومیت از پیش تعیین شده... . . . اما اون هیچوقت نمیدونست در پایان راه، به شروع خودش میرسه... ~ZIAM~ ~Short Story~ ~High Fantasy~ ~Parallel World~
سرهنگ مقرراتی که بزرگترین پرونده سِری کشور به دستش میرسد و مجبور به همکاری با گروهی بی تجربه میشود پنج میراثی که باید برگردانده شوند رازهایی که فاش میشوند... معماهایی که حل میشوند... حسهایی که سرکوب میشوند... ولمسهایی که فراموش نمیشوند... ______________ -ولف پشت سرت... به پاشنه ی پا چرخیدم...خم شدم و با میله ای که دست...
این بوک صرفا جهت اینه که یه اطلاعاتی بهتون بده در مورد اساطیر و خدایان نورس ووت و کامنت اختیاریه هر کسی خوشش اومد میتونه نظراتش رو بهم بگه و این خیلی برام ارزش داره و همون طور که گفتم فقط اطلاعاتتون رو بالا میبره در مورد تاریخ و اساطیر و خدایان کشور های اسکاندیناوی(میتونم به طور کلی بگم که خدایانی بودن که وایکینگ ها م...
¦ Larry Stylinson Mystery Novel ¦ مستر دیر عزیز من از شما طلب بخشش دارم من نه قاتلم نه گناهکار و نه طعمه! من نه به شما, و نه به بستیآل سیتی تعلق ندارم! لطفا پوزش بنده رو بپذیرید و بنده رو به لندن برگردونید! خدمتگزار شما مستر بانی. هشدار:عزیزان این ففیک به دلیل کریپی بودن و شاید ترسناک بودن برای همه مناسب نیست! همچنین...
دین و کس و سم هر سه به دنبال نفلیم لوسیفر می گردند. ولی دست های پشت پرده ای در کار هست که باعث میشه وارد ماجرای خطرناکی بشن. تمام باور ها زیر سوال می ره و رابطه کس و دین هست که به خطر می افته. ایا کس رو به موقع از دست شیاطین نجات می دن یا کس از اول دشمن واقعی اونا بوده؟
کس و دین در دنیای رو به ویرانی بعد از برخاستن لوسیفر برای بقای خود و سایر انسان ها تلاش میکنند. داستان پایان ، تاریک و غمگین و در دنیایی بدون ذره ای امید اتفاق می افتد. داستان کامل شد 💙
castiel:is that supposed to be funny? dean:no castiel: dean:it's hilarious -supernatural-
Story by mishcollin available on ao3 Art by jackiedeeart on Instagram دین همون هیولاکُش 22 ساله ی همیشگی ایه که مادرشو از دست داده تا زمانی که توی یکی از شب های سپتامبر یه بارونی پوش غریبه به شیشه ی ماشینش می خوره و ادعا میکنه که یه فرشته است که اونو از آینده می شناسه و الان در حال فراره. یا... این داستان درباره ی کست...
🔯یک پایان متفاوت برای سریال سوپرنچرال💙💚 برای کلمه «Evanescence» معانی زیر تعریف شده: فقدان تدریجی، محو تدریجی، غیب زدگی، زوال تدریجی این لغت به معنای ناپدید شدن سریع و ناگهانی چیزی میباشد. حال میتواند زوال تدریجی یک امید باشد... یا فقدان تدریجی یک عشق... یا شاید محو تدریجی خاطراتی که سعی در زنده نگه داشتنشان است...
"میخوام مال تو باشم" سم همیشه عادت داشت که توی دفتر خاطراتش راجب احساساتش به دین بنویسه. یه روز رفت خونه و چیزی رو دید که هیچوقت نمیخاست. #Wincest #sam/dean پ.ن:این یه بوک کوتاه ترجمه شدس. نویسنده اصلی: @DarkAngelHeart556
"نیمه تاریک من" میشا با صدای لرزونی گفت:"اینکه بخوای از دست خود واقعیت فرار کنی خیلی سخته، از دست صداهای توی سرت، احساساتی که توی رگهات جریان داره. کی میدونه راه درست چه راهیه؟چی سفیده چی سیاه؟واسه من همه چی فقط خاکستریه." جنسن دستشو روی گونهی میشا گذاشت و به چشماش زل زد:"پس خودتو ازاد کن میشا، بزار توعه واقعی زندگی...
Castiel is a college student. Dean is a professor. It's not allowed. {recently completed} ©2017
My broken angle by aphrodite 💚💙 ×اون تورو فراموش کرده ... اون همه خاطرات تلخشو فراموش کرده... +برام مهم نیست .... من که فراموشش نکردم ... من هیچوقت خاطرات شیرینم و فراموش نمیکنم ... 💚 💙 ❤ Compeleted
Bloody rose by aphrodite 💚💙 ●اون هر کاری بگم میکنه ○هر کاری ؟ ●هر کاری .... ◇◇◇◇ 🔞🔞 warning bdsm mpreg sexual content