سوفیا..
مغرور، جدی، سرسخت؛ و البته افسرده!
سوفیای مغروری که از شوهر اجباریش کتک میخوره و زندگی براش معنایی نداره...
سوفیایی که تیغ، رفیق همیشگیِ شبای تنهاشه..
بهترین دوستش جولی با زیر دست پرروش ویلیام بلک، تصمیم میگیرن بدون اینکه بفهمه، شادش کنن، بهش امید بدن و زندگیشو پر معنی کنن، ولی..
خوشحال میشم بخونیش و نظرتو بهم بگی بیب *-*
سلام دارلینگ امیدوارم خوب باشی =*
از اونجایی که فن فیک جدید از زین کمه من یه داستان جدید با ایده ی تازه دارم مینویسم.
بقیه ی پسرا هم هستن و نقشای خیلی مهمی دارن
اسم فنفیک Back to lifeعه لطفا این فرصت رو بهم بده ^^❤️
https://my.w.tt/2S3AI9izM5
*این دومین داستانمه برای آشنایی میتونی به اولین بوکم که تموم شده هم سر بزنی:]*
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.