سلام^^
ببخشید بدون اجازه اینجا پیام میذارم!
ممنون میشم یه نگاهی به فیک جدیدم که دارم مینویسم بندازی...
مرسی که حمایت میکنی :)♡
https://www.wattpad.com/story/344347241?
فیک جدید رو دیدیننن؟؟؟
Metanoia(متانویا)
کاپل:ویکوک
ژانر:درام،اسمات،رمنس،راز،اداری،شاید یکم انگست
******
نزدیک جونگوک شد و نیشخند زد و گفت:
-اول بابام رو ازم گرفتی حالا هم کسی رو که دوست داشتم رو قراره ازم بگیری؟
بغضش گرفته بود چون اون واقعا اونو مثل خانوادش میدونست سرش رو بالا آورد و گفت:
+نونا من..من نمیخواستم...نمیدونم چجوری شد ولی من عاشقش شدم نمیتونم ولش کنم
با شنیدن این حرف یه سیلی زد در گوشش و داد زد:
اجازه نمیدم، اجازه نمیدممممم
تهیونگ که حال جونگوک رو دید داد زد و گفت:
× بس کنننن، فقط کافیه یبار دیگه دستت بهش بخوره تا بفهمی چقدر میتونم بد باشم.......
-جالبه ازش طرفداری میکنی، ولی اینو بدون من اجازه نمیدم شما باهم باشید
×کسی از تو اجازه نخواست رابطه ما تموم شده همون موقع که ناپدید شدی و رفتی همون موقع که نخواستی توضیحی بشنوی تموم شد، من بعد تو غرق تو تاریکی بودم و کسی که منو از اونجا نجات داد جونگوک بود اون معجزه من بود اون متانویای منه.......