Theaurrora

جیسونگ پسری ساده و معصوم بود، ولی پشت لبخند ملایمش یه راز تاریک پنهون بود. چیزی که مینهو خیلی دیر فهمید... و وقتی فهمید، وارد جهنمی شد که جیسونگ با دست های خودش ساخته بود.
          
          -"من اون فرشته‌ای نیستم که تو تو خیال‌هات ساختی، لی مینهو... من زهر می‌ریزم تو جامی که با لبخند بهت تعارف می‌کنم. دنیامون پر شده از درد و وسواس، جایی که تنها راه زندگی کنار من، قدم زدن تو سقوطه.
          حالا بگو، می‌تونی این شیطان رو دوست داشته باشی؟ یا اینکه این عشق لعنتی، آخرش ما رو نابود می‌کنه؟"
          
          اگه دنبال فیکشن مینسونگ هستی که با لطافت شروع می‌شه ولی آروم‌آروم کشیده می‌شی به دنیای تاریکی که از اعتماد، کنترل می‌سازه و از عشق، وسواس، پیشنهاد میدم موگه رو بخونی:)
          خوشحال میشم به جمع برف کوچولوهای من بپیوندی♡
          https://www.wattpad.com/story/397971590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora

arin_oo

سلام!آرام:)
          
          کامنتتو زیری یکی از فن فیکشن های تهکوکی دیدم.
          
          من بعد سالها دارم دوباره فن فیک مینوسم و خیلی ذوق دارم که بقیه بخوننش و دنیامو باهاشون شریک شم:)
          
          این دعوت من از توه که داستانمو بخونی.
          
          عشق و ماچ و بوسه❤️

arin_oo

❤️
            خیلی ازت ممنونممم چه عالی حتماا ازت کمک میگیرم!
            
            https://www.wattpad.com/story/394028441
Reply

Aramjalilvand09

@Kuradas سلام عزیزم!
            حتما من خیلی هم خوشحال میشم که داستانت رو بخونم،اگر توی روند داستان جایی ایده کم اوردی من هستم تا هم حمایتت کنم هم کمک
Reply