IELAORIGINAL

☆☆☆MyBoi
          ایج‌گپ/ خشن/ دارک‌ رمنس/ بوکس/ اروتیک
          
          ••• بعد از پنج سال چشیدن طعم شهرت، موفقیت بی‌حد و مرز و سکس با هرکسی که دلش می‌خواد، تهیونگ، بوکسور بزرگ و با استعداد سئول، خیلی زود می‌فهمه دوباره سر و کله‌ی وحشی‌ترین رقیبش پیدا شده...
          جئون، هیولای خونخوار قفس، قبل از شروع مسابقات مشغول آزار دادن بی‌رحمانه‌ی شاگردهای تهیونگ می‌شه و در عوضِ بس کردن فقط یه چیز از تهیونگ می‌خواد...
          
          - بهم دست نزن!
          + پس چطوری به فاکت بدم؟
          
          https://www.wattpad.com/story/401741566?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=IELAORIGINAL

yasamis1920

سلام اگه یه فیک با وایب آبی و ژانر فانتزی و درام دوست دارید خوشحال میشم نگاهی به فیک دوست من بندازید و  با ووت و کامنت هاتون یکوچولو حمایت کنید:)
          -----
          
          _نگاهم نمی‌کنی، چشم‌آبی؟... به جرم کدوم گناهم معبودمو ازم گرفتی؟... این همه مدت ازم فاصله گرفتی و هنوز هم فرقی نکردی... تو فرشته‌ی من بودی؛ کی وقت کردی قلبتو ازم بگیری؟... شاید من اشتباه می‌کردم... شاید نباید می‌ذاشتم وارد زندگیم بشی!
          _آره! نباید می‌ذاشتی... اومدی که همینو بشنوی؟
          _دروغ گفتن هم یاد گرفتی؟
          _تو زیادی متوهمی... من حقیقتو گفتم.
          _با قلبم زیادی بی‌رحمی، عزیزکرده! یادت نره امروز چقدر شکستیم... قلب من که تکه‌تکه‌ست، ولی تو به همین تکه‌های کوچیکم هم رحم نکردی... برای آخرین لحظه فقط یه چیزو از قلبت می‌خوام: حرفای امروزتو هیچ‌وقت یادت نره... چون تهیونگی که امروز میره، دیگه برنمی‌گرده!
          
          https://www.wattpad.com/story/397012397?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=gahanbakhshmona

yasamis1920

سلام اگه یه فیک با وایب آبی و ژانر فانتزی و درام دوست دارید خوشحال میشم نگاهی به فیک دوست من بندازید و  با ووت و کامنت هاتون یکوچولو حمایت کنید:)
          -----
          
          _نگاهم نمی‌کنی، چشم‌آبی؟... به جرم کدوم گناهم معبودمو ازم گرفتی؟... این همه مدت ازم فاصله گرفتی و هنوز هم فرقی نکردی... تو فرشته‌ی من بودی؛ کی وقت کردی قلبتو ازم بگیری؟... شاید من اشتباه می‌کردم... شاید نباید می‌ذاشتم وارد زندگیم بشی!
          _آره! نباید می‌ذاشتی... اومدی که همینو بشنوی؟
          _دروغ گفتن هم یاد گرفتی؟
          _تو زیادی متوهمی... من حقیقتو گفتم.
          _با قلبم زیادی بی‌رحمی، عزیزکرده! یادت نره امروز چقدر شکستیم... قلب من که تکه‌تکه‌ست، ولی تو به همین تکه‌های کوچیکم هم رحم نکردی... برای آخرین لحظه فقط یه چیزو از قلبت می‌خوام: حرفای امروزتو هیچ‌وقت یادت نره... چون تهیونگی که امروز میره، دیگه برنمی‌گرده!
          
          https://www.wattpad.com/story/397012397?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=gahanbakhshmona