خب سلام، امیدوارم حال همگی خوب باشه.
فکر میکنم دیگه وقتشه بعد از سه چهار سال تار عنکبوت هارو پاک کنم و دوباره اینجارو راه بندازم. پیر شدم اما برگشتم.
فرار ستارگان در دست تعمیر است و بزودی اپلود خواهد شد.
بالاخره میخوام پای حرفم بمونم و کاری که شروع کردم رو تموم کنم.
منتظر حمایت هاتون هستم، اگر دوست داشتید، من و داستان های عجیب و غریبم رو فراموش نکنید.
ما بزرگ شدیم و حالا بچگیمون آروم آروم داره میمیره، لیام پین رفت و من هنوز دارم سعی میکنم خودم رو قانع کنم این واقعیت نداره، حس اینکه این خداحافظی ”با کسی که توی تمام خاطرات بچگیمون نقش داشت، کسی که هیچوقت ندیدیمش اما زندگیمون رو تغییر داد“ قراره همیشگی باشه، دردناکه. خیلی زیاد.
اینجا دقیقا وایب خونهی قبلیم رو میده که چندسال پیش ازش به یک جای دیگه اسباب کشی کردم و حالا برگشتم، میبینم که به طرز غمناکی متروکه شده و ازش فقط یک خاطره مونده