Best_fanfictions
خب اینم فرودگاه از بلندگو گفتن دینگ دینگ پرواز نیویورک تا ده دقیقه دیگر است یهو یکی از پشت بهم دست زد برگشتم _سوپریزززززز وای بچه ها _ما که مثل تو نامرد نیستیم که ازت خداخافظی نکنیم وای ببخشید اخه فکر کردم ناراحت میشید کارلی : نه باو جیجی : اره من ناراحت میشدم اهان دیدید کارلی : هعیی جیجی : کلوین تو حرفی نداری کلوین : هعیی عشقم داره میره از پیشم نگو کلوین جونم بزار برسم به خانوادم در موردت میگم کلوین : باشه :( عاشقتونم دینگ دینگ پرواز نیو یورک وای بای بای کارلی : بای جیجی : وایی نمیخوام بری ولی بای بای کلوینم با سکوت و سر خداحافظی کرد اخی عشقم چند ساعت بعد دینگ دینگ داریم فرود میایم هواپیما فرود اومد پیاده شدم اوه کارا تو اینجایی کارا : بله اینجام وای عاشقتم سوار ماشین شدیم وقتی رسیدم خونه