شیطان به من نگاه کرد و با صدای بلند خندید، اگر نمرده ام ، اگر بدی مرا کامل نسوزاند به خاطر شیطان درونم بود و قسم به خدا من باید تا به الان از نیستی، نیست میشدم ، بعد از هر گریه و غم سنگین شیطان درونم مرا سرپا میکرد و شاید خدایم او را آفرید تا دیر تر بمیرم ، با گناهان بیشتر بمیرم ، با او بمیرم، نزدیک تر بیا، من هر روز زیبا و سخت تر میشوم تا این شومی گریبان مرا بگیرد و تا وقتی که کل این زمین نحس تر از همیشه فریاد بزند من زنده میمانم، نه برای شیطان و نه برای خدا، برای تسخیر شدن، برای مسموم شدن، برای فرود و نزول، برای پاک شدن، برای کهکشان شدن. نزدیک من بمان، من میخواهم با تو بسوزم .
+ بهم گفتی برام بمیر و من روزی هزار بار مردم
- انتخاب خودت بود ...
+ انتخاب خودم بود ، کشتن توام انتخاب خودم بود
- باز روانی شدی ؟
+ آره روانی شدم ولی دیگه روانی تو نیستم
سلام^^
ببخشید بدون اجازه اینجا پیام میذارم!
ممنون میشم یه نگاهی به فیک جدیدم که دارم با کاپل تهجین مینویسم بندازین...
مرسی که حمایت میکنی :)♡
https://www.wattpad.com/story/344347241
از اون دوره سخت گذشتم، من تصمیم گرفتم به هر قیمتی نفس بکشم، خودم رو بارها کشتم تا نمیرم، ممنونم که اون روز بهم حس میکنم خوب دادین، بچه های ناشناس دوست داشتنی من، هر وقت مشکلی داشتین بهم بگین، حتی اگه خواستین حرف بزنین من سکوت میکنم تا خالی بشین، از هر احساسی و من اگه نخواین حتی جوابم نمیدم و فقط گوش میکنم.