"به آن بی خون بها مانم که شب گردی صدایش کرد
گلوگاهش برید و بر سر راهی رهایش کرد"
اسمی ندارم که صدای کنی با آن مرا
جانی ندارم که گویم جواب آن ندا
خسته و درمانده ازین دنیایی بی در و پیکر
روی آورده ام بر بستر نوشته های خفته در این شهر
هر چه خوانم کم خوانم، هر چه دانم باز گویم هیچ ندانم
هر چه نویسم باز کم نوشتم و هر چه نوشتم هیچ نخوانم
نمیدانم که من عاجز ز گفتارم
یا که عاجز ساختن مرا ز کردارم
شاید طلسمی، شکستنی در کار است
شاید منی، بی هنری مشتاق نوشتار است
شاید نه این است و نه آن است
شاید همه هیچ و هیچ آغاز هر پایان است
_با قلم آی جِ
- Where Sky Meets Earth 🗼
- JoinedJuly 17, 2022
Sign up to join the largest storytelling community
or
6 Reading Lists
- Reading List
- 13 Stories
- Reading List
- 65 Stories