فراموش نکن که تو قرار نیست همیشه حالت خوب باشد،
قرار نیست همیشه بار مشکلات عظیمی را به دوش بکشی و وانمود کنی خسته نیستی.
قرار نیست بیحوصلهترین باشی و اعتراف نکنی، مجال نخواهی و در نهایتِ خستگی، در موقعیتهای ملالآور بمانی و اعتراض نکنی.
قرار نیست در دل مشکلات باشی و وانمود کنی همه چیز خوب است.
قرار نیست لبخندهای مصنوعی بزنی و واکنشهای مصنوعی داشتهباشی و خشم و اندوهت را به تعویق بیندازی.
اشکالی ندارد که خستهای، که غمگینی، که متنفری، که خشمگینی، که کم آوردهای، که احساس خوبی نداری.
اشکالی ندارد که مثل همیشه نیستی و لزومی ندارد روی احساسات حقیقیات سرپوش بگذاری و به چیزی که نیستی وانمود کنی.
قرار نیست اندوهت را به موقع ابراز نکنی و از درون آسیب ببینی و بشکنی و همچنان لبخند بزنی.
قرار نیست اگر حالت خوب نیست، اگر غمگینی، اگر شرایط روحی مساعدی نداری، احساس شرم کنی.
همانقدر که جسم آسیب میبیند، روان هم در معرض آسیب هست، با این تفاوت که نمیشود به نقطهای اشاره کرد و حجم درد و آسیب را نشان داد و مهلت خواست.
نمیشود زخم روان را پانسمان کرد تا ببینند و مراعات کنند و نزدیک نشوند و شکستگی و آسیب را از آن چیزی که هست بزرگتر نکنند. نمیشود فهماند که حجم جراحت چقدر هست و الان در چه مرحلهایست و چقدر مانده تا بهبود.
دیشب تو تلویزیون روانشناسه میگفت هر روز الکی ده دقیقه بخندید حالتون خوب میشه،
الان داشتم الکی یکم واسه تست میخندیدم مادرم منو دید، نیم ساعته زیر لب یسری دعا زمزمه میکنه فوت میکنه سمتم
روز خوبی داشته باشی ^^
گفتیم نمیگذره؛ گذشت.
گفتیم مگه میشه؟ شد
گفتیم محال ممکنه؛ ممکن بود.
گفتیم باورم نمیشه؛ باورمون شد.
گفتیم نمیگذرم؛ گذشتیم
گفتیم نمیبخشم؛ بخشیدیم.
گفتیم حرف میزنم، سکوت کردیم
گفتیم از پسش برنمیایم، اومدیم
گفتیم دیگه طاقت نمیارم، طاقت آوردیم
گفتیم تنهایی مگه میشه؟ تنهایی شد
هرچی گفتیم و فکر کردیم طور دیگهای شد!
باور پشت باور یا قوی تر شد
یا نابود شد و از بین رفت!
این شدن و نشدنها شد تا بشینیم گوشهی زندگی
پا رو پا بندازیم؛ بزنیم رو شونهی خودمون
افتخار کنیم
که میون این شدن ها و نشدن ها تبدیل به آدم بهتری شدیم برای این دنیا!
قهوهت سرد نشه رفیق!
- مانلی آوین