Devil_Deve

"میدونی رفیق ناراحتم...
          	نه از اون ناراحتی‌های الکی که با یه جوک گفتن حل میشه‌ها...
          	ناراحتیم به قدری بزرگه که نفس‌هام سنگین شده..‌.
          	هنوز هم باورش برای من سخته که باید بابت چیزی خودم رو به خنگ بودن بزنم که کاملاً درست و به حق بوده...
          	راستش اگر نخوام دروغ بگم درد هم دارم...
          	درست یه جایی توی پس سرم احساس درد میکنم...
          	درد دارم که باید بخاطر یه حرکت درست، معذرت خواهی کنم...
          	درد دارم که دوباره یکی از باورهای ذهنیم شکسته شده...
          	درد دارم که خودم دارم خرد میشم...
          	پدرم میگه این میشه یه تجربه که تونستی ازش به خوبی و با کمترین درگیری بگذری...
          	من به حرف‌های پدرم ایمان دارم ولی نمیدونم چرا یه حسی بهم میگه از شدت خرد شدن غرور و وجودم شاید حتی تا صبح زنده نمونم!
          	راستی رفیق بهت گفتم که امروز تولدم بود؟!"
          	
          	*منبع: زندگی من*

Devil_Deve

"میدونی رفیق ناراحتم...
          نه از اون ناراحتی‌های الکی که با یه جوک گفتن حل میشه‌ها...
          ناراحتیم به قدری بزرگه که نفس‌هام سنگین شده..‌.
          هنوز هم باورش برای من سخته که باید بابت چیزی خودم رو به خنگ بودن بزنم که کاملاً درست و به حق بوده...
          راستش اگر نخوام دروغ بگم درد هم دارم...
          درست یه جایی توی پس سرم احساس درد میکنم...
          درد دارم که باید بخاطر یه حرکت درست، معذرت خواهی کنم...
          درد دارم که دوباره یکی از باورهای ذهنیم شکسته شده...
          درد دارم که خودم دارم خرد میشم...
          پدرم میگه این میشه یه تجربه که تونستی ازش به خوبی و با کمترین درگیری بگذری...
          من به حرف‌های پدرم ایمان دارم ولی نمیدونم چرا یه حسی بهم میگه از شدت خرد شدن غرور و وجودم شاید حتی تا صبح زنده نمونم!
          راستی رفیق بهت گفتم که امروز تولدم بود؟!"
          
          *منبع: زندگی من*

Devil_Deve

" میدونی رفیق بالاخره فهمیدم که بدترین نوع غمگین بودن چیه...
          بدترین نوع غمگین بودن وقتی حس میشه که تو اصلاً نمیدونی دلیل غمگین بودنت چی هست...
          اینجوری نه تنها غمگینی بلکه کلافه هم هستی که چرا غمگینی! "
          
          *منبع: زندگی من*

Devil_Deve

« [دلم برات تنگ شده و تو حتی ترکم نکردی...
          این بدترین نوع دلتنگیه.]
          
          چرا هر ثانیه که میگذره غم این جمله بیشتر میشه؟!»
          
          ×منبع: پشیمانی×

Devil_Deve

« بالاخره فهمیدم!
          بدترین قسمت از گفتن حقیقت اونجایی میشه که اعتماد عزیزترین آدم زندگیت رو از دست دادی...
          کاش هیچوقت ترس از سرزنش شدن نداشتم...
          اونوقت اوضاع خیلی بهتر از الان می‌بود. »
          
          ×منبع: زندگی من×

Devil_Deve

" «من زشت نیستم...
          اون خانم جادوگر گفت که کسایی که دوستم دارن منو زیبا میبینن...
          اوما، تو منو دوست نداری؟
          چرا از نظرت زشتم؟» 
          
          چرا هر بار که میخونمش، غمگین‌تر به نظر میاد؟ "
          
          *منبع: طرفدار زشت و فاکر هات*

Devil_Deve

" گاهی دلم میخواست برگردم به دوران احمق بودنم...
          همان دورانی که برایم مهم نبود آدم‌ها چه در فکرشان دارند و همان را که میدیدم باور میکردم...
          گاهی خسته میشدم از زیاد فهمیدن و زیاد عاقل بودن...
          دلم میخواست به عقب برگردم و کمی بیشتر احمق باشم. "
          
          *منبع: کنار نرگس‌ها جا مانده‌ای*