نمی دونم چطوری باید بذارم داستانام بدون لیام عزیزم اینجا بمونن،
خودم که نمی تونم بمونم چون یادمه وقتی حتی خبر بدی راجع به بچه ها میشنیدم، نمیتونستم تا چند روز ففیکامو بنویسم...
اما الان این؟
این یعنی چی؟ یه شوخیه؟ :)
چه اصراری به خراب کردن خاطرات بچگی ما داشتن؟
لیام...چرا این کارو باهامون کردی...
متاسفم بچه ها
داستانام میمونن ولی من نمی تونم اینجا بمونم، چون غم نبودن یکی از قشنگ ترین آدمای زندگیم که کل بچگیمو ساخته و باهاش بزرگ شدیم، خفم میکنه :)
به امید روزای بهتر براتون.
- idris
با هم عبور خواهیم کرد از دردها و بحرانها.
با هم عبور خواهیم کرد از تغییراتی که لازم است انجام دهیم.
با هم گذر خواهیم کرد از هر لحظه این زندگی غیرقابل پیشبینی،
ممنونم «خودم».
امیدوارم لبهات همیشه خندون و دلت همیشه شاد باشه شیرین عسل✨️❤️