مرض راضی نگهداشتن دیگران ، مرض آدم خوبه بودن، مرض تحت انتقاد و اتهام نبودن داره ذره ذره نابودم میکنه.
و من دچارش شدم چون میخواستم از تنهایی فرار کنم.
اما هیچ پناهی نیست،
تو تنها بودی
تنهایی
و تنها میمونی
دست از تلاش بردار.
سلام دنیای عزیزم..ساعت ۵صبحه و من تازه اوکیو رو تموم کردم…چطور تا الان نخونده بودمش؟؟و چطور انقدر خوب مینویسی؟؟یعنی نه..عالی مینویسی..درست گفتی عاشقشون شدم..عاشق بچه هایی که مجبور بودن تو تنهایی و زشتی دنیا بزرگ بشن اما کنار هم زیبایی دیدن و بچگی کردن..از اون عشقای مریض و تاکسیک که لجندری میشن..نتونستم جلوی خودم و بگیرم و مثل فیلم تصورشون نکنم..اگه فیلم میشد بانی و کلاید یا جوکر و هارلی و میزاشت تو جیبش..دقیقا از همون نوع زوج های داغون که حالت ازشون به هم میخوره ولی چیزی که بینشونه رو میخوای چون واقعیه چون درد دارن ودرمان همن
خیلی دوسشون داشتم…قلمت..تشبیه ها،جمله بندی،فضا سازی..همه چی..واقعا عالی بود و لذت بردم
ممنون عزیزم که اوکیو رو باهامون به اشتراک گذاشتیxoxo
سلام عزیزم شب به خیر
یه سوالی داشتم ازت. من یه دوستی دارم که دوس داره یه فیک متفاوت و قوی رو بازگردانی کنه .من ازش راجب فیکت گفتم و ازش کلی تعریف کردم خواستم بپرسم نظرت چیه ؟؟؟دوس داری بازگردانی بشه یه نه ؟؟لطفا جواب بده
مرض راضی نگهداشتن دیگران ، مرض آدم خوبه بودن، مرض تحت انتقاد و اتهام نبودن داره ذره ذره نابودم میکنه.
و من دچارش شدم چون میخواستم از تنهایی فرار کنم.
اما هیچ پناهی نیست،
تو تنها بودی
تنهایی
و تنها میمونی
دست از تلاش بردار.
هیچ جا احساس راحتی ندارم
با هیچکس، تحت هیچ شرایطی راحت نیستم.
حتی یک بندهی خدا هم نیست که من بتونم پیشش آرامش داشته باشم، دکمهی مغزمو خاموش کنم و در قلبمو به روش باز کنم.
هر باری که حرف میزنم
هرباری که احساسی رو ابراز میکنم
حتی وقتی کوچکترین کاری رو انجام میدم
صد مدل شاید و نباید تو ذهنم شکل میگیره.
هر لحظه از اینکه با بقیه ارتباط برقرار میکنم پشیمونم و واقعا نمیدونم داره این موضوع تبدیل به مریضی میشه یا صرفا دارم برمیگردم به تنظیمات کارخانهی خودم.