سلام ادمین فراز گرامی وقت بخیر
میشه اگر کانال جدید زدین برای فن فیکشن بیجان بفرستین و اینکه یا توی واتپد آپلود کنید کارهارو من واقعا منتظر ادامه کارهای ترجمه شدتونم و اینکه من توی کانال بودم و بعد از مدتها اومدم وارد شم من رو از کانال تلگرام بیرون کرد گفت کانال بسته ست و لینک ناشناس خودتون هم منقضی شده الان ما از چه راهی با شما ارتباط بگیریم؟من واقعا دلتنگ اون حال و هوای کانال(Faraz8ficYizhan)
سلام کسی لینک قبلی رو کسی داره من چنلو داشتم الان که میخوام برم تو چنل هر چقدر میگردم نیست از طریق چنل ناشناسم که میرم لینک منت
قضی شده و کار نمیکنه ادمین جون میشه یه لینک جدید بزارین چون چنل پیدا نمیکنم هر چی میگردم
@user40414703 واییی دقیقا برای منم همین مشکل میش اومده بعد از مدت ها با ذوق اومدم بیام توی چنل میبینم از چنل بیرون انداخت تلگرام و لینک ناشناس منقضی شده.
«یک گلوله، یک قلب، یک ورق جوکر…»
رئیس بانک مرکزی، بامداد امروز با شلیک مستقیم به قلبش کشته شد.
تنها نشانه: ورق جوکر با حرف بزرگ W که با پونز، بیرحمانه به پیشانیاش چسبانده شده بود.
شهر در شوک فرو رفت.
مردم، خشمگین و سردرگم، در خیابانهای منتهی به بانک مرکزی راهپیمایی کردند.
اما سؤال سنگینتری از صدای گلوله بر سر زبانها افتاد:
«آیا او واقعاً بیگناه بود؟»
افشاگریها آغاز شد.
پروندهای پنهان از تجاوز رئیس فقید به پنج امگای جوان...
و باز، همان ورق لعنتی، همان W مرموز، بر صحنهی جنایت.
هر ورق، آغشته به خون، حقیقتی سیاه را فریاد میزد.
در پی آن، اسکن دیجیتالی ورق بعدی پرده برداشت از رسوایی تازه:
افسری فاسد که با گرفتن رشوه، گناهکاران را آزاد و بیگناهان را به چوبهی دار سپرد.
قتل معاون بیمه مرکزی...
قتل تاجر بزرگ ویسکی...
و لیست، هنوز کامل نشده...
سه سال سکوت، سه سال سایه.
و حالا، بالاخره پرده کنار رفته:
قاتل سریالی، معروف به جوکر ـ دبلیو، کیست؟
افشاگر عدالت یا مجازاتگری در نقاب کابوس؟
ما فقط میدانیم که هر بار که حقیقتی دفن میشود، ورقی دیگر از جوکر در باد پدیدار میشود...
———
و حالا با گذشت بیش از یک سال، فصل دوم جوکر-دبلیو آغاز شد؛
همسفر قدیمی، خوشحال میشم که فصل دوم هم با من همسفر بشی♥️
https://www.wattpad.com/story/291472008
وضعیت: پایان یافته.⌛
The light of my life نورِزندگیمن
دنیای من سیاه و زشت بود
پر از بدی
کینه و خشم
ولی به محض ورود اون به زندگیم همه چیز تغییر کرد ، اون نور چشمم شد
اون نور زندگیم شد ، اون چشمای من شد...
دنیایی که پر از بدی بود رو برام سرشار از خوبی کرد
اون نور رو به زندگیم آورد ولی وقتی بینا شدم و نور واقعی رو دیدم
وقتی چشمام جهان رو دید به این واقعیت پی بردم که دنیام هنوز تاریکه ، چون اون به نور زندگی من تبدیل شده بود و دیگه نبود...
دنیای من بدون اون تاریک تر از وقتیه که چشمام نمیدیدند
تو کجایی شیائوژان من؟
#S_M_Hhttps://www.wattpad.com/story/295499585?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=Supernatural313