معذرت میخوام که بدوناجازه اینجا پیام میزارم، ولی تازه تصمیمگرفتم اولینفیکم رو بنویسم(: زمانزیادی روش گذاشتم و براش واقعاً زحمتکشیدم؛ پس خوشحالمیشم اگه با «تناقض» همراهبشی.
عشق و آرامشی که بعداز مصیبت و درد وارد زندگیاون میشد، باعث این تناقضشیرین بود!
-تناقض-
اون خونوادهش رو، پدرومادرش رو از دست دادهبود اما حالا خانوادهی جدیدی در انتظارش بود.
بعد این اتفاقات پیشبینی نشده، چهکسی قراربود همسر اون امگایزیبا باشه؟! تهیونگ یا جونگکوک؟!
همهچیز از بعد اونامتحان شروعشد...
https://www.wattpad.com/story/384857859?utm_source=android&utm_medium=ir.eitaa.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Lemon_JM
از همه کسایی که منتظر موندن عذرمیخوام.
هر دو فیکی که درحال آپ دارم، این هفته هم آپلود نمیشن. نیاز دارم یکم همه چی مرتب بشه برام تا بتونم برگردم.
به محض اینکه اوضاع مناسب شد، اینجا زمان آپ رو اعلام میکنم
سلام به ریدرای قشنگ بیترسوییت ^^
بابت اینکه این چند وقت زیاد نبودم عذرمیخوام.
یکم این هفته همه چی پیچیده شد برام و حتی روی حس و حالم برای نوشتن هم تاثیر گذاشت. منم دوست ندارم سرسری بنویسمش حتی اگه آخراش باشه، دلم میخواد داستان حس خوبی رو منتقل کنه...
بخاطر همین باید بگم امروز آپ نداریم. هفتهی آینده هم مطمئن نیستم که بتونم بیتر رو برسونم اما تلاشم رو میکنم.
بازم عذرمیخوام از همه کسایی که منتظر بودن ♡♡♡