Galaxy_girl92

سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه❤️ قبل از هر چیز بابت صبوری هاتون و پیام های قشنگتون ممنونم❤️ میخواستم بهتون بگم پارت های جدید داستان ندیمه دختر امپراطور تقریبا آماده بودن و من توی این مدت هر تایم خالی ای که پیدا میکردم داستان رو می‌نوشتم و تصمیم داشتم بزودی پارت های جدید رو براتون آپ کنم ولی متاسفانه امشب ساعت 8 به ما خبر دادن که زن داداشم بعد از چند روز توی کما بودن فوت شده(بیماری زمینه ای داشت) و الان برادرم خیلی به حمایت عاطفی تک تک خانواده نیاز داره. متاسفانه تا پایان مراسمات کوچیکی که براش قراره گرفته بشه و همینطور متعادل شدن شرایط روحی خانواده نمیتونم یا بهتر بگم دست و دلم سمت داستان نمیره. واقعا متاسفم سر آپ این داستان اینقدر مشکلات پشت سر هم پیش اومده و مجبورین اینقدر منتظر آپ پارت جدید باشین.
          	ممنونم که همیشه شرایط من رو درک میکنید❤️

you_are_my_PurpleSky

@Galaxy_girl92 واییی بهت تسلیت میگم.
          	  امیدوارم زودتر همه چی بهتر بشه(قلب)
Reply

Galaxy_girl92

@saghy81 مرسی عزیز دلم❤️
Reply

Deep0Blue

@Galaxy_girl92 خدا رحمتشون کنه
          	  دعا میکنم زودتر حال روحی خودت و خانوادت خوب شه
          	  نیازی به زور و اجبار نیس تا هر وقت که احساس بهتری پیدا کنی^^
Reply

Jewel_novel

سلام عزیزم، خوبی؟! نمیدونم پیام های اینجا رو میخونی یا نه، ولی اگر میخونی لطفا بخاطر طرفدار های فیکت و کریس برگرد و داستانت رو کامل کن، خیلی فیک قشنگیه و حیفه نصفه بمونه.
          میدونم بخاطر اتفاقات پیش اومده برای کریس دست و دلت نمیره ولی ما که دوسش داریم باید قوی باشیم و ادامه بدیم تا از خاطرمون پاک نشه.
          بازم امیدوارم هرجا هستی سالم و سلامت باشی

vjk_vkookiiiii

دوستان من خیلی دنبال این فیک میگردم ممنون میشم اگر دارید لینکشو بزارید. 
          
          داستان راجب چانیول و بکهیونه که از بچگی دوست بودنتو روستا زندگی میکنند و چانیول پولداره  بالاخره چانیول اعتراف میکنه  و باهم رل میزنن بعد چند سال اتفاقی میافته که خانواده چانیول میمیرن و  چانیول  متوجه میشه مقصر خانواده بکهیون  بوده میره به سئول و از بکهیون دوری میکنه و جواب تماسا و نامه هاشو نمیده  اما بعد مدتی که بکهیون  از چانیول بی خبره  میاد دنبالش به سئول و چانیولو تو شرکت پدرش که الان خودش رئیسه میبینه چانیولم تصمیم میگیره انتقامشو با اذیت کردن بکتیون بگیره. 
          چانبک بود و خیلی قشنگ بود مناسفانه اسمشو یادم رفتته

Firooze2002

قفسه ی سینه‌ی چانیول بالا و پایین میشد و سفت و سخت تپانچه رو توی دستش نگه داشته بود.
          
          به قد بلند این پسر نمیخورد که تا به حال آدم نکشته باشه!
          
          بکهیون خودشو بالا کشید و تکیه‌اشو به کیسه های برنج پشت سرش داد.
          
          آروم آروم و یکی در میون نفس میکشید.
          
          پاهای فرمانده جا به جاییِ ریزی داشت و همین باعث شد بک حرکت بعدیش رو حدس بزنه!
          - شلیک کن!
          
          فریادِ بک همزمان با حمله‌ی فرمانده به سمت چان بود!
          
          سعی میکرد تا اسلحه رو از دست چان بگیره اما چانیول هم نمیخواست عقب بکشه.
          
          با پاش محکم به زانوی چانیول کوبید؛
          زانوش خم شد اما خودشو نباخت.
          ضربه‌ی بعدیش درست جای قبلیش بود و اینبار صدای آخ چان رو درآورد.
          
          کم کم داشت موفق میشد پارک رو منقلب کنه که صدای شلیک گلوله گوش همشونو کر کرد و باعث شد چند ثانیه سنگ کوپ کنند!
          
          بکهیون نفس نفس میزد و خیره به رنگ پریده‌ی چان خواست چیزی بگه که...
          
          قسمتی از پارتمونه، اگه خوشت اومده لینک زیر رو لمس کن 
          https://www.wattpad.com/story/305579639?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Firooze2002&wp_originator=O81sm4Q6CrYzzXznFVsr0rQX94ZlwaiMaPOCHAGJxKQZZXMRzWIyDyFSZ9p49xwqiQDSwRQSq3jmapYocfci0lwGWm5Yhbvlpmc%2Bwf8HG07ND6u%2BJmqUCNP%2F5lJIiHGw

fatitmdn

دوست اجتماعی واقعا فوق العاده بود خیلیدخیلی دوسش داشتم (اگ از پارت اخر ک کلی عر زدم و اشکمو در اورد بگزریم) ولی منو خیلی تحت تاثیر قرار داد چیزای زیادیو درک کردم و یاد گرفتم  و واقعا کاراکتراشو حس میکردم واقعا خیلی ممنون و خسته نباشی لاوم قلمتو خیلی دوست دارم 

Galaxy_girl92

@fatitmdn بابت کامنت قشنگت ممنونم❤️ مرسییییی که داستان من رو برای خوندن انتخاب کردی و خوشحالم که از خوندنش لذت بردی❤️❤️❤️❤️
Reply

dorsalufan

همین الان فیکشن دوست اجتماعی رو تموم کردم و دلم میخواد یه بار دیگه بابت همچین داستان فوق العاده ای ازت تشکر کنم 
          علی رغم همه ی عر زدنام برای پارتای اخر حتی تا قبل از اینکه داستانو کامل بخونم و به تهش برسم جزو بهترین چیزایی بود که خونده بودم و پارت اخرم که اصن هیچی نگم بهتره ToT 
          هونهانش خیلی کیوت و باحال و کریسهو هم به شدت دوستداشتنی بودن و کلی چیزای مختلف از حرفاشون یاد گرفتم و خیلی روم تاثیر داشت 
          اگه بخوام بازم از خوبیای داستانت تعریف کنم باید بگم که اهنگا و کاور واااااااقعا قشنگ و مرتبط بودن و سر هرکدوم ازوناهم جدا ذوق کردم و عر زدم ❤ 
          مرسی به خاطر همه زحمتایی که براش کشیدی و وقتی که گذاشتی  

Galaxy_girl92

@samy_syd اینقدر پیامت قشنگ بود که از خوشحالی میخوام گریه کنم رسماً پر از پروانه و اکلیل شدم مرسییییی که اینقدر به داستانم لطف داری و با پیامت بعد از یه امتحان سخت بهم اینقدر روحیه دادی❤️❤️❤️ خوشحالم از خوندن داستانم پشیمون نیستی و ازش لذت بردی برای حس خیلی خوبی که بهم دادی واقعا ازت ممنونم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
Reply