@Ghazall92
سلام عزیزم این فیکشن عاشقانه و انگست ییبو تاپه که تمام شده خوشحال میشم بهش نگاه بندازی
https://www.wattpad.com/story/282067408?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=baharan_kim&wp_originator=ipFqZ5szXbKH2R%2BAb%2BDHQ3TxykjUdhSFLKmvKddExi%2FUJO8oa1GNo8lal4D9ihhAlGsSqu8922Qu7wPrgu1Vnb4cF0h9HiiSxL1Muax3NJ764j9mjq%2FFipLurG6dmCag
سلام عزیزم. خوشحال میشم از پیج ما دیدن کنی. ممکنه فیکای ترجمه شده‌ی ما رو دوست داشته باشی. ♥️
https://www.wattpad.com/story/304491433?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Faraz8FicYizhan&wp_originator=3F8n%2Bo6bUC5pPB3lzerfL9IhEf7Ny50sDaOgAz0%2BEfQ7PxVHp6K6gc%2B2JISECJfRYb%2FaXnAWQMuN58si13MZrMjpDmVod6sVO7vNgd7kEm2hSQABBGFGH41VppymsAeP
هیی کندیی (〜￣▽￣)〜
نظرت چیه بیای یه نگاهی به ترجمه وبتون تاریخی و شونن ای من بندازی!
مطمئنم عاشقش میشی؟ ..
خلاصشو برات مینویسم که اگه خوندی و دوستش داشتی ووت بدی و با نظراتت خوشحالم کنی:)
┏━━━━━°❀•°:✨:°•❀°━━━━━┓
زندگی مسالمت‌آمیز لو جیو درست از زمانی به اتمام میرسه که یک تهذیبگر نوجوان و به شدت آسیب دیده، جلوی درمانگاهش پیدا میشه. پزشک جوان بی‌خبر از همه‌جا جون پسر که از قضا همون لیو جیناگه نجات میده، مردی منفور که همه دلشون میخواد بمیره. الان خیلی برای کشتنش دیر شده؟
https://www.wattpad.com/story/308407464?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=-Jkive-&wp_originator=urk8Xbyl2ikEv%2F6wc%2FpHbphHfQtIaJoBxutZBPl35e%2Bdxo%2BN6c8K9CaMd%2F2NMab%2BFWfRqr2mfhawQGDrV9PYG3ABO3XAghsk9ov9aeCQunUQe1HSb7h%2FZGdhqX8JkkzK
┗━━━━━°❀•°:✨:°•❀°━━━━━┛
ممنونم که وقت گذاشتی و خوندی ♡
Sending visual Love**
سلام خوبی؟!....ببخشید مزاحمت میشم اما خوشحال میشیم یک گذری از ما داشته باشی^-^❤
https://www.wattpad.com/story/293331261?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Hosna_Army947&wp_originator=5hr7XufSTZ5WVz3J1i74b59gavLpeHe0%2F%2F9MYwZPAGLMO1aw2dmGkKPDrfaQypAgqgzjcJlv%2BlphPUDiUvbmIhN2SOJWbXB30VcYZzJ8oHCqFFgwle4bfo9WxrFnpOH%2F
سلام｡♡‿♡｡
من دارم برای اولین بار یک فیک از کتاب مودائوزوشی مینویسم که خلاصش اینطوره که:
°•°•°•°•°
پسری منزوی و ساکت در تمام مدت زندگیش خواب هایی عجیب از زندگیی می‌بینه که مال خودش نیست.
خیلی وقت ها از خواب بیدار میشه و فقط یک اسم رو فریاد می‌زنه.
″وی یینگ!″
لان ژان هیچوقت آشفتگی و درد درون سینه اش رو درک نکرد. تا اینکه یک روز با کتاب ′استاد تعالیم شیطانی′ آشنا شد.
اوایل اون فقط یه کتاب بود ولی با گذر زمان اون دید که خیلی از نوشته ها شبیه خواب های اون هستن!
در عرض یک روز کتاب تمام کرد و تمام شب رو به این فکر کرد که چه چیزی درسته و چه چیزی غلط؟ چی واقعیت و چی خیال؟
تا اینکه چشماش و باز کرد..
لان هوآن، برادرش بالای سرش بود؛ اما او لباس هایی به تن داشت که برای عصر امروزه عجیب بودن. همچنین اون سر بند عجیب که روش نماد یه ابر روان داشت.
صبر کن...!
اون توی یه دنیای دیگه بود، اون توی دنیای کتابی که دیشب خونده، تناسخ پیدا کرده بود..!
°•°•°•°•°
•امیدوارم ازش خوشت بیاد و حمایت کنی^^
https://www.wattpad.com/story/255988197?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=Silver4064&wp_originator=3aBQxSIPvElx8j1xYFr4DPHzu4NqC%2FDJbiDsFAaNBgKGbEsFl3uHoDv6tBbZJF469Ue09LVDSIIKTqcnr%2FrNIpu%2FGdU3oTJ3U0TEpIc6LX76wRw5aMD%2F2adFKyCBn%2BTu
عزیزم ممنون بابت ووت ها♥️♥️
فیک هایی متفاوت با قلم cocoو با کاپل ییژان و وانگشیان بشتابید
https://my.w.tt/PR1XRWE9m7
https://my.w.tt/khy6WoE9m7
https://my.w.tt/76VPTXD9m7