《 من از نور شروع نکردم...من از تاریکی جوانه زدم، نویسندهی داستان هایی هستم که میتواند ویرانت کند و یا تورا بسازد!
__
بارانی ک میبارید ردش را روی زندگیام گذاشت ، ردی که با هیچ سکوتی پاک نمیشد...
و میان آن همه بارش، چشمانی آبی را از درون آینه دیدم که خلاء درونم را فاش کرد.
__
من از عشق مینویسم ، اما نه عشقی که نجاتت میدهد_ از عشقی مینویسم که آرام ، و بی صدا ، میتوانند ویرانت میکند.
☆
یادت باشه...
بعضی درد ها را باید نوشت ،
چون تنها روی کاغذ میشود از آن زنده بیرون آمد!》
- JoinedAugust 25, 2025
Sign up to join the largest storytelling community
or

پارت 11 تقدیم نگاهتون 3>>>I just published "MY DIFFERENT WORLD " of my story "my sweet pain". https://www.wattpad.com/1583039616?utm_source=android&utm_medium=profile&utm_content=share_published&wp_...View all Conversations
Story by Helen
- 1 Published Story

my sweet pain
185
52
11
سفری که پایان قلبهایشان بود! سفری که دوستانشان آنها را شریک جنایتی ناشناخته کردنند، جنایتی به نام،《عشق》!
★★★...