ISADORA_stories

دوتا فیکشن آماده پارت گذاری دارم نمیدونم کدومش رو بذارم براتون؟
          	چون هر وقت اینجا چیزی می‌نویسم حس میکنم با روح های سرگردان حرف میزنم ⁦(⁠◔⁠‿⁠◔⁠)⁩
          	حداقل بهم بگید آره یا نه. علائم حیاتی نشون بدید. :))))
          	
          	راجع به فیکشن ها:
          	اولی: توی دوره ویکتوریایی انگلیس اتفاق افتاده و شباهت به سریال بریجرتون داره.(برای اطلاعتون)
          	
          	دومی: توی دهه شصت ایران اتفاق افتاده و با موضوع ازدواج اجباری هست. شاید کلیشه باشه ولی بهتون قووووول میدم عاشقش میشید. (گریهههه میکنم از ذوق)
          	
          	نکته: هیچکدوم از فیکشن ها ال جی بی تی نیستند. و هیچکدوم  برگرفته از شخصیت هنرمند خاصی نیست. در واقع فن فیکشن نیست.

ISADORA_stories

دوتا فیکشن آماده پارت گذاری دارم نمیدونم کدومش رو بذارم براتون؟
          چون هر وقت اینجا چیزی می‌نویسم حس میکنم با روح های سرگردان حرف میزنم ⁦(⁠◔⁠‿⁠◔⁠)⁩
          حداقل بهم بگید آره یا نه. علائم حیاتی نشون بدید. :))))
          
          راجع به فیکشن ها:
          اولی: توی دوره ویکتوریایی انگلیس اتفاق افتاده و شباهت به سریال بریجرتون داره.(برای اطلاعتون)
          
          دومی: توی دهه شصت ایران اتفاق افتاده و با موضوع ازدواج اجباری هست. شاید کلیشه باشه ولی بهتون قووووول میدم عاشقش میشید. (گریهههه میکنم از ذوق)
          
          نکته: هیچکدوم از فیکشن ها ال جی بی تی نیستند. و هیچکدوم  برگرفته از شخصیت هنرمند خاصی نیست. در واقع فن فیکشن نیست.

ISADORA_stories

درود بهتون خوانندگان عزیزم.
          امیدوارم سالم باشید و تابستون خوبی رو در حال سپری کردن باشید. :)))
          با یه فیکشن عاشقانه و پروانه ای، استریت (زن و مرد) که توی دنیای ویکتوریایی انگلیس و دوران قدیم انگلیس هست چطورید؟
          یا فیکشن سبک جدید و مافیایی میپسندید؟
          چون دو فیکشن در حال نوشتن دارم می‌خوام ببینم اول کدوم رو بذارم؟ 
          حتما نظرتون رو بهم بگید. سپاسمندم ⁦(⁠◠⁠‿⁠・⁠)⁠—⁠☆⁩

ISADORA_stories

فکر میکردم رمان بی ال دوست داشته باشید.
          چرا هیچکدوم یه نیم نگاه به بوک جدید نکردید؟
          ایزادورا ناراحته  :(

ISADORA_stories

@ISADORA_stories خب اشکال نداره، چون چند استریت در حال نوشتن هم دارم. اگه برای پارت گذاری آماده شد خبرش رو میذارم
Reply

maneLl_220

@ISADORA_stories متاسفانه من از اونام که دوست نداره
Reply

ISADORA_stories

دوستان خوبم سلام.
          پیج اینستاگرام isadoramind  رو فالو کنید.
          اونجا بیشتر قراره با هم حرف بزنیم.
          از اونجایی که من کسی رو ندارم راجع به تخیلات توی سرم باهاش حرف بزنم و یا فیلم و سریال های که میبینم رو نمیتونم با شوق و ذوق برای کسی تعریف کنم.
          پسسسس بیاین اونجا با هم دوست باشیم.
          منتظرتونم و دوستتون دارم.

ISADORA_stories

سلام عزیزان
          می‌خوام بهتون اطلاع بدم که حدود دو هفته آینده( بذارم به کم امتحاناتون سبک تر بشه ) قراره یه رمان  توی ژانر «بی‌ال» ترجمه کنم و چپتر به چپتر خدمتتون قرار بدم.
          این رمان که ترجمه کردم برای فصل دوم سریال بی‌ال تایلندی «fourever you» هست که همین چند ماه پیش پخش شد.
          این سری رمان ها یک مجموعه چهار تایی هستند که دو کتابش رو توی سریال نمایش دادند و دو کتاب بعدی که من براتون ترجمه کردم با عنوان های « south: beside the sun » و « west: the sun from another star » هستند.
          امیدوارم حمایتش کنید و بهش عشق بورزید.
          چون وقت و انرژی براش گذاشتم.
          سوالی اگر دارید حتما جواب میدم.

ISADORA_stories

سلام به همه همراهانم
          با یه وانشات امگاورس چطورید؟
          بوک امگاورسم رو اد کنید تو ردینگ لیست هاتون.
          یه وانشات جدید می‌خوام تا عصر بذارم.
          حدس بزنید از کیه؟
          و یادتون نره
          حمایت کنید قشنگا
          
          با عشق ✍ ISADORA 
          

ISADORA_stories

سلام به شما خوانندگان عزیز «ماریا»
          مفتخرم که پایان فیکشن «ماریا» رو اعلام کنم.
          
          نمی‌دونم این کلماتو چطور باید کنار هم بچینم. چون حقیقتش… دلم نمی‌خواست هیچ‌وقت برسه.
          اما رسید.
          
          ماریا برای من فقط یه شخصیت نبود. یه دختر نترس، عاشق، پر از احساس و درد و شجاعت بود که هر لحظه باهاش زندگی کردم.
          هر کلمه‌اشو با قلبم نوشتم، هر اشکشو با چشمام ریختم و هر بوسه‌اشو با لرزش دست‌هام تایپ کردم.
          
          امشب، اشک‌هام از سر غم نیست… از سر عشقه.
          چون می‌دونم ماریا رو به خوبی تا آخرین نفسش همراهی کردم.
          
          از همه‌ی شماهایی که این مسیر رو باهام بودید، با تمام وجودم تشکر می‌کنم.
          صبرتون، همراهی‌تون، محبت‌تون… باعث شد بتونم تا اینجا بیام.
          
          وقتشه با ماریا خداحافظی کنم.
          ولی قول می‌دم با فیکشن‌های تازه، عاشقانه‌های تازه و قصه‌هایی که دوباره از دلِ من میان، برگردم.
          
          دوست‌تون دارم. از ته دل.
          پایان… برای ماریا. اما نه برای من.
          
          با عشق ISADORA ✍

maneLl_220

@ISADORA_stories وااای اومدم درست کنم خراب کردم 
            کامنتم پاک شد
            قربونت 
            و این که اره الان رفتم کاملشو خوندم دیشب نمیدونم چرا نصف بود برام. 
            خلاصه که خسته نباشی و منتظر نوشته بیشتری ازت هستم
Reply

ISADORA_stories

@ISADORA_stories  اوه خدایا بیا بغلمممم...مرسی از اینکه وقت گذاشتی و حوصله به خرج دادی. ماریا بخاطر این وقفه طولانی خیلی از خواننده هاش رو از دست داده بود. خیلی ممنونم که هنوز وفادار موندی.
            راجع به دوپارت آخر کامله  یعنی از طرف من که کامله اما باز هم چک میکنم.
Reply

ISADORA_stories

 به خوانندگان عزیز «ماریا»
          
          سلام به همراهان همیشگی و صبور من،
          نمی‌دونم از کجا شروع کنم جز با یه تشکر عمیق بابت همراهی‌تون با داستان «ماریا». می‌دونم که مدت زیادی از انتشار بخش قبلی گذشته و خیلی‌هاتون با اشتیاق منتظر ادامه داستان بودید. بابت این وقفه طولانی، از صمیم قلب ازتون عذرخواهی می‌کنم.
          سرم جلوی شما خم هست.
          مشغله‌های زندگی، فرصتی برای نوشتن باقی نگذاشته بود همچنین باید برای به دست آوردن یه شغل و ثبات درآمد تو زندگیم تلاش میکردم، اما حالا با دل و جان برگشتم و خوشحالم که بالاخره تونستم این مسیر رو تا پایان با شما طی کنم. قسمت‌های جدید آماده‌ن و قراره به‌زودی منتشر بشن.
          منظورم تا غروب امروزه!
          فقط یه خواهش کوچیک دارم:
          پیشنهاد می‌کنم قبل از خوندن بخش‌های جدید، یه مروری روی قسمت‌های قبلی داشته باشید تا هم فضای داستان براتون تازه بشه و هم با جزئیات شخصیت‌ها و رویدادها بهتر ارتباط بگیرید.
          
          مرسی که هنوز با «ماریا» هستید.
          امیدوارم ادامه داستان هم به اندازه قبل، یا حتی بیشتر، براتون لذت‌بخش باشه.
          
          با عشق ISADORA
          

Donya_thv

جیمین پسر یتیم دبیرستانی که از سر تفریح برای دیدن فیلم پورن  وارد یه سایت معروف میشه  ...
           چی میشه اگر بخاطر دخل و خرج زندگیش تصمیم بگیره پورن استار بشه و به اون سایت معروف ایمیل بزنه ؟
          +18
          I think you'd like this story: "Mind" by Donya_thv on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370144395?utm_source=android&utm_medium=app.rbmain.a&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Donya_thv