I_am_sysy

تیکه‌ی کوچولولویی از 'ترکمون نکن هیونگ' خدمت شوما:
          	
          	تا خواست دست‌هاش رو دور فرد مورد علاقش حلقه کنه، اون عقب کشید و صورت پسر کوچیک‌تر رو با دست گرفت.
          	سرش رو به چپ و راست چرخوند و با چشم‌های نگران و لرزونش اجزای صورتش رو از نظر گذروند.
          	- چیزیت نشده که؟ ن... نکنه چیزیت شده.... که... حرف نمی‌زنی؟! ک... کوک حالت خوبه؟
          	همین‌طور که جز به جز بدنش رو بررسی می‌کرد، با بغضی که باعث می‌شد قلب کوک سوراخ بشه ازش سوال می‌پرسید و همین کاسه‌ی صبر پسر رو لب ریز کرد.
          	بدون توجه به چیزی فک پسر بزرگ‌تر رو محکم گرفت، خم شد و پیشونیش رو به پیشونی مرطوب هیونگش تکیه داد.
          	در لحظه جریان سردی از بدن یونگی رد شد و با چشم‌های گشاد شده به جایی میون شونه و گردن کوک زل زد؛ این لمس بدن‌هاشون، بعد از مدت‌ها، چیزی نبود که یونگی بی‌قرار بتونه راحت باهاش کنار بیاد و سرخ نشه.
          	- آروم باش، هیونگ. آروم باش و بذار خستگی در کنم... آره حالم خوبه.
          	آروم و با صدای گرفته‌ای گفت و همین گفتن زلزله‌ای شد که قلب آتیش گرفته‌ی یونگی رو به شدت بلرزونه. 
          	نفس‌های پسر که با هر بار باز و بسته شدن لب‌هاش به پوستش و چشم‌هاش برخورد می‌کردن، بیشتر توی تب خواستن می‌سوزوندنش و کوک چه بی‌فکر چشم‌هاش رو بسته بود و این رو نمی‌دید.

I_am_sysy

تیکه‌ی کوچولولویی از 'ترکمون نکن هیونگ' خدمت شوما:
          
          تا خواست دست‌هاش رو دور فرد مورد علاقش حلقه کنه، اون عقب کشید و صورت پسر کوچیک‌تر رو با دست گرفت.
          سرش رو به چپ و راست چرخوند و با چشم‌های نگران و لرزونش اجزای صورتش رو از نظر گذروند.
          - چیزیت نشده که؟ ن... نکنه چیزیت شده.... که... حرف نمی‌زنی؟! ک... کوک حالت خوبه؟
          همین‌طور که جز به جز بدنش رو بررسی می‌کرد، با بغضی که باعث می‌شد قلب کوک سوراخ بشه ازش سوال می‌پرسید و همین کاسه‌ی صبر پسر رو لب ریز کرد.
          بدون توجه به چیزی فک پسر بزرگ‌تر رو محکم گرفت، خم شد و پیشونیش رو به پیشونی مرطوب هیونگش تکیه داد.
          در لحظه جریان سردی از بدن یونگی رد شد و با چشم‌های گشاد شده به جایی میون شونه و گردن کوک زل زد؛ این لمس بدن‌هاشون، بعد از مدت‌ها، چیزی نبود که یونگی بی‌قرار بتونه راحت باهاش کنار بیاد و سرخ نشه.
          - آروم باش، هیونگ. آروم باش و بذار خستگی در کنم... آره حالم خوبه.
          آروم و با صدای گرفته‌ای گفت و همین گفتن زلزله‌ای شد که قلب آتیش گرفته‌ی یونگی رو به شدت بلرزونه. 
          نفس‌های پسر که با هر بار باز و بسته شدن لب‌هاش به پوستش و چشم‌هاش برخورد می‌کردن، بیشتر توی تب خواستن می‌سوزوندنش و کوک چه بی‌فکر چشم‌هاش رو بسته بود و این رو نمی‌دید.

Evil_Queens3

از یک چیز مطمئنم؛ شاید اسمش رو بذاری خود شیفتگی، اما من فقط برای مهارت های خودم و وقت شما ارزش قائلم. میدونم بچم قراره دلت رو ببره پس بهش سر بزن. دیدن اسم اکانتت توی جمعمون خوشحالم میکنه. بعد از خوندن این فیک حس های زیادی سراغت میاد اما قطعا پشیمونی یکی از اونا نیست!
          I think you'd like this story: " " by Evil_Queens3 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/373528674?utm_source=android&utm_medium=org.thunderdog.challegram&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Evil_Queens3

I_am_sysy

از اون‌جایی که خرداد داره شروع می‌شه و اکثرتوت دنبال بهونه برای درس نخوندنین...
          من یکی به نوبه‌ی خودم تا پایان خرداد آپ نمیکنم تا خیال و فکرتون و فقط بزارین مای درساتون.
          ولی بعد خرداد پر و پیمون میام واستون:)
          
          حالا شاید یه پارت از شارلاتان آپ کردم.

I_am_sysy

برای پارت جدید نیاز به زمان زیادی دارم؛ ولی خب یه چیزهای دیگه‌ای جاش دارم.
          
          یه بخش اطلاعاتی درمورد یونا و یه پارت مخصوص رای ریکشن کوک وقتی دخترمون رو دید و... و فکر کنم یه چند تا اسپویل از کوکگی توی تلگرام.
          
          نظرتون چیه؟

I_am_sysy

خواستم بگم که کیم سوکجین مین یونگی جانگ هوسوک کیم نامجون پارک جیمین کیم تهیونگ جئون جونگکوک و وینی تنها کسایین که همیشه حرفشون و قبول دارم

I_am_sysy

ولی هنوزم به نظرم اون تصویری که تو فضای مجازی داشت و اون حرفایی که تو مجازی میزد کاملا درست بودن و وینی مجازی یه سبک زندگی بود
Reply

I_am_sysy

@I_am_sysy تا من این و گذاشتم برای وینی بگایی شد:)
Reply

I_am_sysy

خب عزیزان من 
          کیومرث از پشت صحنه اشاره دارم پارت بعدی یه قند عسل قراره به خاندان بنگتن بیفزاییم. هیچ جا دیگه مثل این قند عسل پیدا نمیکنین شرط میبندم باهاتون