Iam_writing_here

دوست دارم براش بنویسم، اما نمیدونم درسته آدم کلماتش رو برای کسی حروم کنه که دیگه نیست؟

mwhy_stylinson

@larry_ff_translate بنویس تا مثل کلمات روی کاغذ بتونی رهاش کنی.
Responder

Ophelia_moon_uranus

سلام عزیزم . ببخشید بی اجازه وارد مسیج بوردت میشم . 
          یه سری از نوشته هام رو آپ کردم . اگه دوست داشتی حتما بهشون سر بزنن . دوست دارم نظرت رو بدونم . 
          https://www.wattpad.com/story/358988318?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Renaissance_Moon&wp_originator=v3RS%2BuZ81%2B77xVHc5erSHGwzIObPDHFxVZQEEvK9Mw9Q4A8UGYTrC8sbABZUGjlz6TXXDs36CMQTV1ikjxxWsBg7EC11yl%2Bz5Re0o5p6ihFMqo5HinFFonHGxPTsUiRS

ChibeniTP

یکی بود یکی نبود 
          در یک روز گرم تابستونی دختری بود که بدجور لری میخواست 
          پس شروع کرد به نوشتن ایدش
          
          نوشتن پاراگراف اول کافی بود تا انتهای داستان مثل جادویی تو سرش نقش ببنده و عاشقش بشه 
          
          عاشق داستانی بشه که از عشقی در سالهای خیلی دور نوشته میشه 
          از عشقی افسانه ای 
          عشقی عجیب در انگلیس قرن ۱۸۰۰ و اتفاقات خواندنی ⁦(⁠*⁠_⁠*⁠)⁩
           
          حالا اون دختر اینجاست تا بوکش رو بهت هدیه بده و امیدواره که ازش خوشت بیاد زیبا ❤️
          
          
          https://www.wattpad.com/story/313585352?
          
          اد کردنش به ریدینگ لیستت بزرگترین کاریه که میتونی برای دیده شدنش بکنی ⁦^⁠_⁠^⁩
          
          ممنون❤️

Iam_writing_here

دوست دارم براش بنویسم، اما نمیدونم درسته آدم کلماتش رو برای کسی حروم کنه که دیگه نیست؟

mwhy_stylinson

@larry_ff_translate بنویس تا مثل کلمات روی کاغذ بتونی رهاش کنی.
Responder

IELAORIGINAL

نماینده ی همه چیز تموم کلاس تهیونگ، و شر ترین پسر مدرسه جئون، سایه ی همو با تیر میزنن. اما مشکل اینجاست که تهیونگ کراش وحشتناکی روی جئون داره! 
          تا اینکه یه شب... یه ناشناس به تهیونگ پیام میده...
          
          «این ایوی هات و هیجانی با کاپل کوکوی رو از دست نده!» 
          
          https://www.wattpad.com/story/318397534?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=IELAORIGINAL&wp_originator=YxtfmC1VmFeyzPrtarfnOUcmHnnSXaR%2Bu9cGAbaBf6eI15c1tCOf9Zd0DKKTJUXbGSiq9NVAnDtJwAgFt9cS5ENy0%2FdeZp7%2FjpdIdiqIjz1vOqfuv33w35dGutSuKGtu
          

Iam_writing_here

آدمیزاد، با  این همه داد و هوار و ادعایِ اشرفِ مخلوقات بودن، باید حداقل تواناییِ این رو میداشت تا با زدن یک دکمه، خاطراتش رو به سادگی فراموش کنه.
          اما حتی از پس این کار هم بر نمی آد
          پس تمامِ عمرش زجر میکشه.
          دل تنگ هستم، به مقدارِ زیاد، به همین کلمه یِ "زیاد" اکتفا میکنم.
          چیز دیگه ای برای توصیفش نیست. واقعا توی واژه ها نیست.
          کلمه هایِ ناتوان، آدمیزادِ ناتوان تر.