و فهمیدم واقعا دیگه تو واتپد هیچکس نیست،فرقی هم نداره بوک فیک نصفه و نیمه روی اکانت باشه یا یا نباشه.
دیگه مهم نیست...
مهم اینه یه روزگاری اینجا تو این اَپ خیلی وقت گذرونین چه با داستانای من چه داستانای دیگه...
درسته دیگه کسی اینجا نیست ولی یادتون باشه خاطرات هیچوقت نمیمیرن.
من این اکانت رو هیچوقت پاک نمیکنم چون یادآور آخرین نوشته هام هست برام و این برام خیلی قشنگه.
گاهی ایمیلام رو چک میکنم میام پس اکانت رو میزنم یه چکش میکنم.
امیدوارم هرجا هستید سالم و سلامت و شاد باشید.
تو باشی ریدر هست قدیمیها نباشن جدید هست
قدیمیها مثل خودت چندوقت یبار میان سر میزنن
درسته شروع دوبارت مثل اوایل نوشتنت میتونه باشه کمی بازدید کمتر ولی بعد یه مدت مثل قبل میشه
من عاشق قلمت و نوشته هات و ایده هات بودم
همیشه یادم میمونه ولی اینکه تموم نکردی خیلی نامردی بود
دائم یادت میفتم. شاید الان خیلی دور و غریبی با این فضا اما هنوز وقتی اینجا بیپناهم یادت میفتم. سرگذشت ما خیلی غریبانه بود. همه چیز از بین رفته و کاش میشد کنار هم باشیم. خوب باش. دوستت دارم
کچی جونم چقدر دلم برای خودت و داستانای پر احساست تنگ شده هنوز که هنوزه اگه اسمی از فیک میشه اولین داستانا story of my life و فیک زیام هست به ذهنم میرسن و هموزم امید دارم یه روزی داستانا به سرانجام برسن چون هزاران بار با قلمت گریه کرم و اشک ریختم و هزاران بار از ته دلم خندیدم و ته دلم پروانه پرواز کرد امیدوارم یه روزی برگردی❤️
فیک زیام برداشته شده… یعنی هنوزم اینجا میای… دلم شسگت برای داستانی که به معنای واقعی سال ها منتظرش بودم و به طرز عجیبی هنوزم هستم با اینکه مشخصه اهمیتی نداره!
سلااام الان شبه پس شب بخیر
راستش ی ساعت پیش یکی از قدیمیا ک دوستمم بود بعد مدتها اپ کرد ، وقتی داشتم بوکشو میخوندم و کامنت میذاشتم ناخوداگاه همش بوکات میومد تو ذهنم
اینکه اون کتابم زیام بود و بحثا و حاشیه های لیام و زین هم تو این چند وقت اخیر توی یاداوری بی اثر نبود.
ولی من مدام یاد لحن داستانات میافتادم ، نمیدونم چرا
دلم تنگ شده بود برات ، گفتم بیام ی چیزی بنویسم ..... یادمه گفتی ایمیل تو چک میکنی
برای اون ایمیل : سلام شبت بخیر ! حالت چطوره ؟؛)